نوعی از زولوبیا. زلیبایی که بیک حلقه باشد و آنرا بهفت رنگ میکنند. (شرفنامۀ منیری). حلوایی است که آنرا زلیبیا گویند و بعربی زلابیه خوانند. (برهان). حلوایی است که بعربی زلابیه گویند و حالا در بیشتر جاها زلبیا گویند: در انتظار حلقۀ زنجیر حلقچی اصحاب را دو دیده چومسمار بردر است. بسحاق اطعمه
نوعی از زولوبیا. زلیبایی که بیک حلقه باشد و آنرا بهفت رنگ میکنند. (شرفنامۀ منیری). حلوایی است که آنرا زلیبیا گویند و بعربی زلابیه خوانند. (برهان). حلوایی است که بعربی زلابیه گویند و حالا در بیشتر جاها زلبیا گویند: در انتظار حلقۀ زنجیر حلقچی اصحاب را دو دیده چومسمار بردر است. بسحاق اطعمه
محصل منع. (آنندراج). قرق کننده. منعکننده. آنکه مأمور قرق کردن شکارگاه شاه است تا دیگری در آنجا صید نکند: قرقچی سلطان شریعت است. (رفیع واعظ، در صفت ماه رمضان، از آنندراج). رجوع به قرق شود
محصل منع. (آنندراج). قرق کننده. منعکننده. آنکه مأمور قرق کردن شکارگاه شاه است تا دیگری در آنجا صید نکند: قرقچی سلطان شریعت است. (رفیع واعظ، در صفت ماه رمضان، از آنندراج). رجوع به قُرُق شود
دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 10هزارگزی شوسۀ تبریزبه اردبیل. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 371 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 10هزارگزی شوسۀ تبریزبه اردبیل. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 371 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نوکر و خدمتکار. (آنندراج) (غیاث) : قولقچی اگر سرشتۀ آب بقاست چون ماه نوش کجی عیان از سیماست در دهر ندیدیم بغیر از قاشق خدمتکاری که دست او باشد راست. شفیع اثر (از آنندراج و غیاث). قوللوقچی. خدمتکار. (از: قوللوق، بندگی و خدمت + چی). (از سنگلاخ). رجوع به قلﱡقچی شود
نوکر و خدمتکار. (آنندراج) (غیاث) : قولقچی اگر سرشتۀ آب بقاست چون ماه نوش کجی عیان از سیماست در دهر ندیدیم بغیر از قاشق خدمتکاری که دست او باشد راست. شفیع اثر (از آنندراج و غیاث). قوللوقچی. خدمتکار. (از: قوللوق، بندگی و خدمت + چی). (از سنگلاخ). رجوع به قُلﱡقْچی شود
نوعی از گردن بند که آن را با لؤلؤ برشته کشیده اند. ابن سیده گوید: نمیدانم به چه منسوب است مگر آنکه منسوب به قلق به معنی اضطراب باشد زیرا که دانه های آن آرام نگیرد. (از اقرب الموارد)
نوعی از گردن بند که آن را با لؤلؤ برشته کشیده اند. ابن سیده گوید: نمیدانم به چه منسوب است مگر آنکه منسوب به قَلَق به معنی اضطراب باشد زیرا که دانه های آن آرام نگیرد. (از اقرب الموارد)