- قلابی
- تقلبی، ساختگی، بدل، ناسره
معنی قلابی - جستجوی لغت در جدول جو
- قلابی
- در تازی نیامده فارسی گویان آن را از قلاب تازی برگرفته و ساخته اند نبهره ناسره، دغا خاتوله تقلبی: این اسکناس قلابی است: پس یقین آن سگ بی دین عملش قلابی است ایها الناس بگیرید که این هم بابی است، حقه باز مکار، پول قلب. یا سکه قلابی. سکه تقلبی. توضیح صحیح کلمه قلابی منسوب به قلاب است ولی درتداول بضم اول استعمال شود. مصنوعی، ساختگی
- قلابی ((قُ لّ))
- تقلبی، مکار، حقه باز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به سقلاب از قوم سقلاب
منسوب به صقلاب اهل صقلاب صقلبی، جمع صقلبه. یا موی صقلابی. موی بور. با روی صقلابی. سفید و سرخ
از مردم سقلاب، اسلاو، سقالبه، صقالبه
پروار بند
رندی، حیله گری، عیاری، برای مثال گرچه قومی را صلاح و نیک نامی ظاهر است / ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه ایم (سعدی۲ - ۱۲۰)
آنکه زر و سیم ناسره سکه بزند برای مثال دشمن روز ند این قلابکان / عاشق روزند آن زرهای کان (مولوی - ۲۰۵)
میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، کمّثری، لکل
یتکی، چپاندنی
درتازی نیامده شاید پارسی باشد غتابی سنبوسه از خوردنی ها چیزی است مانند سنبوسه و آن را در روغن پزند. توضیح این کلمه در عربی نیامده و مولف غیاث گوید: در فارسی بودن این لفظ نظر است
میخوارگی باده پرستی، عیاری: دزدی و قلاشی و تن پروری پشت سر هم اندازی و هوچی گری. (بهار 150: 2)
غلاری انجیرسپید
ترکی ک بربری پزی (گویش گیلکی)
نشپیل آهنی خمدارکه بدان ماهی شکارکنند برگرفته از (قلب) به آرش برگردانیدن
درختی است از تیره گل سرخیان و از دسته سیبیها که دارای برگهای ساده و کامل و بیضوی شکل است. گل آذینش دیهیم است. میوه اش بر خلاف سیب کروی نیست بلکه دراز گردن و تقریبا بشکل نوعی حجم بیضوی است بطوری که طرف متصل بدم گل باریکتر و طرف مقابلش حجیم تر است. میوه این درخت شکلی را بوجود میاورد که بنام گلابی شکل معروف است. این گیاه اقسام متعدد دارد و تقریبا تمام آنها در آب و هوای معتدل و اراضی پر قوت عمیق میوه ها خوب میدهند. در ایران گلابی نطنز معروف است. معمولا برای تهیه میوه مرغوب از این دوخت آنرا پیوند میزنند و ازدیادش بوسیله قلمه هم انجام میشود کمثری انجاص آرموت ارموت امبرو همرو امرود مرود مرو اربو. کال اربو خج خاخاجه خج سوتی هم تولک تلکا تلکو تولی کا، آنکه گلاب استخراج کند گلابکش: چه خوش گفت آن گلابی با گلستان که هرچت باز باید داد مستان. (نظامی)، رنگ گل سرخ چهره یی صورتی: گلی چو روی عرقناک او گلابی نیست پیاله ای چو لب لعل او شرابی نیست. (مفید بلخی)، قسمی حلوا که در آن برگ گل ریزند (مستعمل در هند)، شیشه ای کوچک و مدور و منقش که در آن گلاب و شراب و مانند آن کنند (مستعمل در هند) : بی خودم از لب مستی که چو آب زمزم غنچه ته جرعه او را بگلابی دارد. (سلیم)، (قالی بافی) قالیهایی که در سر بند بافته شده و به قالی میر معروف است. نقشه آنها بوته های ترمه یی است. این بوته ها متن قالی را فرا گرفته و از جهت شباهت به گلابی یا بادام باسمهای گلابی و بادامی معروف اند. حاشیه آنها نقشه ای از خطوط راه راه و نقش مو دارد
((گُ))
فرهنگ فارسی معین
از جمله میوه هایی که دانه های آن لعاب بسیار دارد و تقریباً به شکل بیضی است، وسیله ای بیضی شکل که مانند توپ از باد پر می شود و از آن در ورزش مشت زنی استفاده می کنند
Flowery
florido
blumig
kwiecisty
цветистый
квітчастий
floreado
fleuri
fiorito
bloemrijk
पुष्पपूर्ण
berbunga-bunga
꽃 장식이 있는
פרחוני