- قل
- قول، گفتار
قلیدن
قل زدن: جوشیدن آب یا مایع دیگر در دیگ یا در جایی که حباب هایی در سطح آن به حرکت آید
معنی قل - جستجوی لغت در جدول جو
- قل
- قل خوردن مثلاً غلتیدن چیزی گرد و گلوله مانند بر روی زمین
غلت خوردن، قل دادن مثلاً غلتاندن چیزی گرد و گلوله مانند بر روی زمین، غلت دادن
- قل
- کم، قلیل
- قل ((ق ُ یا قِ لّ))
- کمی، تنگدستی
- قل ((قُ))
- فعل امر از «قول» بگو، قول، گفتار
- قل ((اِصت.))
- حبابی که بر اثر جوشیدن آب به سطح آید
- قل
- کمی، تنگدستی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چکاد
گستره
خامه
دژ، کلات
از ته دل
دل واره
دژها
چنگک
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
غلام، بنده، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند حسینقلی، حسنقلی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
هر یک از افراد قلندریه، فرقه ای از صوفی که به دنیا بی توجه و نسبت به آداب و رسوم بی قید بوده اند
مرد پرزور و قوی پنجه
کم شدن، کم بودن، کمی
آنچه با قلم نوشته شده، برای مثال نظامی که در رشته گوهر کشید / قلم دیده ها را قلم در کشید (نظامی۵ - ۷۶۳)
غلتبان، غلتک، دیوث، زن به مزد
رندی، حیله گری، عیاری، برای مثال گرچه قومی را صلاح و نیک نامی ظاهر است / ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه ایم (سعدی۲ - ۱۲۰)
حوزۀ فرمانروایی، زمینه
هرزگی، یاوگی، بیهوده گویی
کسی که پول ناسره سکه بزند
تقلبی، ساختگی، بدل، ناسره
ریشه کن ساختن، برانداختن
مانند قلندر، همچون قلندران
کنایه از قطع شدن، بریده شدن
بی آرامی، اضطراب، ترس و لرز
مستحفظ و نگهبان قلعه، دژبان
به روش قلندران مانند قلندران
مرد پرزور، گردن کلفت و خودسر
پول ناسره سکه زدن، تقلب کردن