جدول جو
جدول جو

معنی قلندرانه

قلندرانه
به روش قلندران مانند قلندران
تصویری از قلندرانه
تصویر قلندرانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قلندرانه

قلندرانه

قلندرانه
غلندرانه کلندرانه همچون قلندران مانند قلندران: قلندرانه زندگی می کند
فرهنگ لغت هوشیار

قلندرخانه

قلندرخانه
خانه قلندر:
ز رنگ آمیزی مهتاب صباغ
قلندرخانه ای شد تکیۀ باغ.
زلالی (از آنندراج).
بسکه ای بسحاق شیرین است شعرت این زمان
در قلندرخانه ها روز و شب از بر میکنند.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا

قلندران

قلندران
ده کوچکی است از دهستان هنرا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 20هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

قلندربچه

قلندربچه
بچه غلندر، زهارمرد کودکی که فرزند قلندراست، آلت تناسل شرم مرد: بقلندر بچه پایین تنش دارد میل - طرفه حالی است که بیچاره دلش در... است
فرهنگ لغت هوشیار

قلندربچه

قلندربچه
. آلت تناسل. (آنندراج) :
به قلندربچه پایین تنش دارد میل
طرفه حالی است که بیچاره دلش در کون است.
حکیم شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

قلندرایش

قلندرایش
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10000گزی خاوری کردکوی و 3000گزی جنوب شوسۀ گرگان به کردکوی. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 200 تن است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، شال و کرباس بافی است. آب آن از قنات است و محصول آن برنج، غلات و توتون سیگار است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 168 شود
لغت نامه دهخدا