جای کشتن حیوانات. (آنندراج) : مضجع، قتلگاه در جنگ. (منتهی الارب). مکان کشته شدن: به قتلگاه وفا تا شهید او نشدم دهان تیر بخندید و تیغ آب نخورد. علی خراسانی. چون محبان دگر لب تشنه همراه حسین کاش می بودم علی در قتلگاه کربلا. علی خراسانی (از آنندراج)
جای کشتن حیوانات. (آنندراج) : مضجع، قتلگاه در جنگ. (منتهی الارب). مکان کشته شدن: به قتلگاه وفا تا شهید او نشدم دهان تیر بخندید و تیغ آب نخورد. علی خراسانی. چون محبان دگر لب تشنه همراه حسین کاش می بودم علی در قتلگاه کربلا. علی خراسانی (از آنندراج)
بغتهً. (آنندراج). بناگه. ناگهان. ناگاه. (فرهنگ فارسی معین). بناگاهان: جام تجلیش که بناگاه میدهند می دان یقین که بر دل آگاه میدهند. اسیر لاهیجی (از آنندراج). رجوع به ناگاه شود
بغتهً. (آنندراج). بناگه. ناگهان. ناگاه. (فرهنگ فارسی معین). بناگاهان: جام تجلیش که بناگاه میدهند می دان یقین که بر دل آگاه میدهند. اسیر لاهیجی (از آنندراج). رجوع به ناگاه شود
مرتع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جای چریدن ستور. (ناظم الاطباء). دیولاخ. (حبیش تفلیسی). علفزار. (ناظم الاطباء). چراستان. (محمود بن عمر ربنجنی). مرعی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جائی که چارپایان علف خوار چرا کنند. جای چریدن علفخواران. چراخوار. چراخور. چراگه. چرامین. مرغزار. مرعاه. لیاق. مرج. اب ّ. مسرح. مسربه. مذاد. (منتهی الارب) : اجایل جائیست اندرو چراگاه و مرغزار و خرگاه بعضی از تبتیان است. (حدود العالم). و (غوریان) گردنده اند بر چراگاه و گیاه خوار، تابستان و زمستان. (حدود العالم). و گردنده اند (قبائل تخس) بزمستان و تابستان بر چراگاه و گیاخوار و مرغزارها. (حدود العالم). زیکسوی دریای گیلان رهست چراگاه اسبان و جای نشست. فردوسی. چراگاه بگذاشت رخش آن زمان نیارست رفتن بر پهلوان. فردوسی. چراگاه اسبان شود کوه و دشت بآکنده زانپس نبایدگذشت. فردوسی. بیاورد گاو ازچراگاه خویش فراوان گیا برد و بنهاد پیش. فردوسی. بچر کت عنبرین بادا چراگاه بچم کت آهنین بادا مفاصل. منوچهری. ملکت چو چراگاه و رعیت رمه باشد جلاب بود خسرو و دستور شبانست. منوچهری. خیز و بصحرای عشق ساز چراگاه ازآنک بابت رخش تو نیست آخور آخر زمان. خاقانی. ابلقی را کآسمان کمتر چراگاه ویست چند خواهی بست بر خشک آخور آخر زمان. خاقانی. در جنت مجلست چراگاه آهوحرکات احوران را. خاقانی. ز چوب زهر چون چوپان خبر داشت چراگاه گله جای دگر داشت. نظامی. چو مینا چراگاهی آمد پدید که از خرمی سر بمینو کشید. نظامی. مرا بارها در حضر دیده ای ز خیل و چراگاه پرسیده ای. سعدی (بوستان). که دانستم از هول باران و سیل نشاید شدن در چراگاه خیل. سعدی (بوستان). رجوع به چراگه و چرامین و چراخوار و مرتع شود، جای کشت و زرع غلات و محلی که آدمیان از آنجا محصول خوراکی خود را بدست آورند. جای بدست آمدن روزی مردمان و روزی خوارگان. محل تغذیۀ آدمیان. جای خوراک خوردن و خوراکی تهیه کردن انسانها. آبشخور آدمیان: چراگاه مردم برین برفزود پراکندن تخم و کشت و درود. فردوسی. چراگاهشان بارگاه منست هرآنکس که اندر پناه منست. فردوسی. این چراگاه دل و جان سخنگوی تو است جهد کن تا بجز از دانش و طاعت نچرند اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است زین چراگاه ازیرا حکما برحذرند. ناصرخسرو. پنداشتم که دهر چراگاه من شده است تا خود ستوروار مر او راچرا شدم. ناصرخسرو. بر سریر نیاز میغلطم بر چراگاه ناز میغلطم. خاقانی. صیدگه شاه جهانرا خوش چراگاهست ازآنک لخلخۀ روحانیان بینی در او بعرالظبا. خاقانی. تابش رخسار تو از راه چشم کرد چراگاه دل از ارغوان. خاقانی. نک بپرّانیده ای مرغ مرا در چراگاه ستم کم کن چرا. مولوی. رجوع به چراگه شود
مرتع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جای چریدن ستور. (ناظم الاطباء). دیولاخ. (حبیش تفلیسی). علفزار. (ناظم الاطباء). چراستان. (محمود بن عمر ربنجنی). مرعی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جائی که چارپایان علف خوار چرا کنند. جای چریدن علفخواران. چراخوار. چراخور. چراگه. چرامین. مرغزار. مرعاه. لیاق. مرج. اَب ّ. مَسْرَح. مَسرَبَه. مَذاد. (منتهی الارب) : اجایل جائیست اندرو چراگاه و مرغزار و خرگاه بعضی از تبتیان است. (حدود العالم). و (غوریان) گردنده اند بر چراگاه و گیاه خوار، تابستان و زمستان. (حدود العالم). و گردنده اند (قبائل تخس) بزمستان و تابستان بر چراگاه و گیاخوار و مرغزارها. (حدود العالم). زیکسوی دریای گیلان رهست چراگاه اسبان و جای نشست. فردوسی. چراگاه بگذاشت رخش آن زمان نیارست رفتن بر پهلوان. فردوسی. چراگاه اسبان شود کوه و دشت بآکنده زانپس نبایدگذشت. فردوسی. بیاورد گاو ازچراگاه خویش فراوان گیا برد و بنهاد پیش. فردوسی. بچر کت عنبرین بادا چراگاه بچم کت آهنین بادا مفاصل. منوچهری. ملکت چو چراگاه و رعیت رمه باشد جلاب بود خسرو و دستور شبانست. منوچهری. خیز و بصحرای عشق ساز چراگاه ازآنک بابت رخش تو نیست آخور آخر زمان. خاقانی. ابلقی را کآسمان کمتر چراگاه ویست چند خواهی بست بر خشک آخور آخر زمان. خاقانی. در جنت مجلست چراگاه آهوحرکات احوران را. خاقانی. ز چوب زهر چون چوپان خبر داشت چراگاه گله جای دگر داشت. نظامی. چو مینا چراگاهی آمد پدید که از خرمی سر بمینو کشید. نظامی. مرا بارها در حضر دیده ای ز خیل و چراگاه پرسیده ای. سعدی (بوستان). که دانستم از هول باران و سیل نشاید شدن در چراگاه خیل. سعدی (بوستان). رجوع به چراگه و چرامین و چراخوار و مرتع شود، جای کشت و زرع غلات و محلی که آدمیان از آنجا محصول خوراکی خود را بدست آورند. جای بدست آمدن روزی مردمان و روزی خوارگان. محل تغذیۀ آدمیان. جای خوراک خوردن و خوراکی تهیه کردن انسانها. آبشخور آدمیان: چراگاه مردم برین برفزود پراکندن تخم و کشت و درود. فردوسی. چراگاهشان بارگاه منست هرآنکس که اندر پناه منست. فردوسی. این چراگاه دل و جان سخنگوی تو است جهد کن تا بجز از دانش و طاعت نچرند اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است زین چراگاه ازیرا حکما برحذرند. ناصرخسرو. پنداشتم که دهر چراگاه من شده است تا خود ستوروار مر او راچرا شدم. ناصرخسرو. بر سریر نیاز میغلطم بر چراگاه ناز میغلطم. خاقانی. صیدگه شاه جهانرا خوش چراگاهست ازآنک لخلخۀ روحانیان بینی در او بَعرالظبا. خاقانی. تابش رخسار تو از راه چشم کرد چراگاه دل از ارغوان. خاقانی. نک بپرّانیده ای مرغ مرا در چراگاه ستم کم کن چرا. مولوی. رجوع به چراگه شود
دهی است از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 182 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خورخورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج با 182 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
جای نهادن قدم، جائی که پای پیامبری یا امامی یا ولیی بانجا رسیده باشد، جاهائی که اثر پائی در سنگ و جز آن پدیدار است دهکده ای در 03 کیلومتری شرق نیشابور به مشهد که جای پای مبارک حضرت امام رضا علیه السلام در آن منقوش است و گنبد و بارگاهی دارد و بهمین جهت قدمگاه معروف شده و محل زیارت شیعیان است
جای نهادن قدم، جائی که پای پیامبری یا امامی یا ولیی بانجا رسیده باشد، جاهائی که اثر پائی در سنگ و جز آن پدیدار است دهکده ای در 03 کیلومتری شرق نیشابور به مشهد که جای پای مبارک حضرت امام رضا علیه السلام در آن منقوش است و گنبد و بارگاهی دارد و بهمین جهت قدمگاه معروف شده و محل زیارت شیعیان است