جدول جو
جدول جو

معنی قفال - جستجوی لغت در جدول جو

قفال
قفل ساز، قفل گر
تصویری از قفال
تصویر قفال
فرهنگ فارسی عمید
قفال
(قَفْ فا)
قفل گر. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). سازندۀ قفل و کلیدانه، و آن فعال است برای مبالغه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قفال
(قُفْ فا)
جمع واژۀ قافل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قفال
(قَ فَ)
موضعی است، و در شعر لبید از آن یاد شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفال
تصویر هفال
(پسرانه)
رفیق (نگارش کردی: هها)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قذال
تصویر قذال
پس سر، پشت گردن میان دو گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قفار
تصویر قفار
قفرها، بیابانهای بی آب و علف که در آن حیوان وجود نداشته باشد، جمع واژۀ قفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلال
تصویر قلال
قله ها، بلندترین نقاط، سر کوه ها، سبوها، کوزه ها، کوزه های بزرگ یا کوچک، جمع واژۀ قله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفال
تصویر کفال
نوعی ماهی خوراکی و استخوانی که در دریای خزر زیست می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیفال
تصویر قیفال
رگی در بازو که در قدیم از آن خون می گرفتند، رگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفال
تصویر سفال
ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد مانند کاسه، کوزه و امثال آن ها، پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو و بادام، برای مثال تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو - ۴۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفال
تصویر تفال
فال زدن، فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن، کم قدر شدن، فرومایگی و پستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قافل
تصویر قافل
بازگردنده، بازگردنده از سفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتال
تصویر قتال
جنگیدن و کشتن، جنگ کردن، کارزار، پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
قفل ها، کلیدان ها، جمع واژۀ قفل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ قفل. (منتهی الارب). جمع واژۀ قفل، درفش و نشان و کلیدانه. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل بن علی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
گماشتن بر کسی نگاه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبال
تصویر قبال
دوال کفش، برابر برابر حذاء. یا در قبال. در برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفان
تصویر قفان
نشان و پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلال
تصویر قلال
چوب و ادیج داربست مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفیل
تصویر قفیل
پوست خشک، خشکیده، تازیانه، گلاب، کوره راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصال
تصویر قصال
شیر از جانوران، شمشیربران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذال
تصویر قذال
میان دو گوش
فرهنگ لغت هوشیار
با یکدیگر کارزار کردن، محاربه، مقاتله بسیار کشنده، بسیار قتل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
فال زدن جتک مرواک آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک. فال زدن، فال شناسی فال اندازی فال گویی، فال فال نیک شگون، جمع تغالات
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قافل
تصویر قافل
باز گردنده از سفر، خشک پوست، مرد خشک دست
فرهنگ لغت هوشیار
تفال (آنندراج و لاروس این هر دو واژه را تازی دانسته اند در فرهنگ معین تفال و تفاله هر دو پارسی است) پارسی تازی گشته: تف خدو، کف کفک، لای خشک، جمع طفل، ناز پرورد گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
بازگشت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثفال
تصویر ثفال
سنگ زیرین آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفال
تصویر جفال
کف شیر، پشت انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاف
تصویر قفاف
دزدتردست چسباندست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفال
تصویر اقفال
((اِ))
قفل کردن، حرکت کردن
فرهنگ فارسی معین