بمعنی دو حفره، یکی از شهرهای عساکر که در نزدیکی شونم بود. (یوش 19:19). یوسیبیوس و جرم گمان میبرند که شهر مرقوم بمسافت 6 میل بشمال شرقی لیجیو واقع بود و تخمیناً 6 میل بشمال شرقی لجون و دو میل بمغرب سولم (شونم) مانده دهی واقع است که آنرا فوله گویند و دور نیست که همان حفاریم باشد لکن کاندر گمان میبرد که همان العزیه حالیه میباشد. (از قاموس کتاب مقدس)
بمعنی دو حفره، یکی از شهرهای عساکر که در نزدیکی شونم بود. (یوش 19:19). یوسیبیوس و جرم گمان میبرند که شهر مرقوم بمسافت 6 میل بشمال شرقی لیجیو واقع بود و تخمیناً 6 میل بشمال شرقی لجون و دو میل بمغرب سولم (شونم) مانده دهی واقع است که آنرا فوله گویند و دور نیست که همان حفاریم باشد لکن کاندر گمان میبرد که همان العزیه حالیه میباشد. (از قاموس کتاب مقدس)
جمع واژۀ تفریق. (ناظم الاطباء). جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است. (غیاث اللغات) (آنندراج) پراکنده. (مهذب الاسماء). متفرق: نهرهای بزرگ معروف به یرون از نهرهای تفاریق. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 150) ، در شواهد زیراز بیهقی بمعنی چریک و لشکریان غیرمنظم آمده است: و فوجی غلام قوی، مقدار هزار و پانصد با ما باید و سواری هشتهزار از تفاریق گزیده تر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 464). امیر ضجر شد. اسب خواست و از پیل بر اسب سلاح پوشیده برنشست. و کس فرستاد بکتغدی تا از غلامان هزار مبارز زره پوش نیک اسبه که جدا کرده آمده است، بفرستاد. و بسیار تفاریق نیز گرد آمدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 580) ، در شواهد زیر با افزایش ’ب’ ادات قید و صفت در اول، قید مرکب و بمعنی بتدریج، اندک اندک. نوبت بنوبت آمده است: نیم دیگر بتفاریق همی خواهم خواست تا شمارم نشود یکسره با دوست بسر. فرخی. مردم پیر را غذا یکبار نشاید خوردن. لیکن بتفاریق بایدخوردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر در قوه ضعفی باشد فصد باید کرد لکن خون بتفاریق بیرون باید کرد.... و غرض از این تفاریق آن است که غشی بازدارد. (ذخیرۀخوارزمشاهی). و این غذاها را بتفاریق، اندک اندک باید داد تا معده گران نشود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). یا دزد بیکبار ببرد یا خواجه بتفاریق بخورد. (گلستان). چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند. (گلستان)
جَمعِ واژۀ تفریق. (ناظم الاطباء). جدا نمودنها و تفرقه کردنها و این جمع تفریق است. (غیاث اللغات) (آنندراج) پراکنده. (مهذب الاسماء). متفرق: نهرهای بزرگ معروف به یرون از نهرهای تفاریق. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 150) ، در شواهد زیراز بیهقی بمعنی چریک و لشکریان غیرمنظم آمده است: و فوجی غلام قوی، مقدار هزار و پانصد با ما باید و سواری هشتهزار از تفاریق گزیده تر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 464). امیر ضجر شد. اسب خواست و از پیل بر اسب سلاح پوشیده برنشست. و کس فرستاد بکتغدی تا از غلامان هزار مبارز زره پوش نیک اسبه که جدا کرده آمده است، بفرستاد. و بسیار تفاریق نیز گرد آمدند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 580) ، در شواهد زیر با افزایش ’ب’ ادات قید و صفت در اول، قید مرکب و بمعنی بتدریج، اندک اندک. نوبت بنوبت آمده است: نیم دیگر بتفاریق همی خواهم خواست تا شمارم نشود یکسره با دوست بسر. فرخی. مردم پیر را غذا یکبار نشاید خوردن. لیکن بتفاریق بایدخوردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر در قوه ضعفی باشد فصد باید کرد لکن خون بتفاریق بیرون باید کرد.... و غرض از این تفاریق آن است که غشی بازدارد. (ذخیرۀخوارزمشاهی). و این غذاها را بتفاریق، اندک اندک باید داد تا معده گران نشود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). یا دزد بیکبار ببرد یا خواجه بتفاریق بخورد. (گلستان). چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند. (گلستان)
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند
گونه ای ماهی استخوانی که حداکثر طولش تا 25 سانتیمتر میرسد و بدنش پوشیده از فلسهای نسبتا درشت نازک و نوک تیز است رنگ بدنش سبز و در قسمتهای پشت آن خط آبی رنگ بمحاذات تیره پشت حیوان قرار دارد. پهلو ها و شکم حیوان سفید و نقره یی است ماهی مذبور را جهت تغذیه و ساختن کنسرو صید میکنند