پشت سر، واقع در پشت سر، دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور، چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد، فرزند، فرزندزاده، نوادگان، بازماندگان، پاشنۀ پا
پشت سر، واقع در پشت سر، دارای فاصلۀ مکانی یا زمانی، دور، چیزی یا کسی که سرعت و رفتار یا مهارتش کمتر از دیگران باشد، فرزند، فرزندزاده، نوادگان، بازماندگان، پاشنۀ پا
عکه، یا مرغی است دیگر دشتی پیسه، درازنوک و درازپای. (منتهی الارب). عقعق، یا پرندۀ دیگری است درازمنقار و پا ابلق رنگ. (اقرب الموارد) ، لک لک یا لقلق. (تحفۀ حکیم مؤمن)
عکه، یا مرغی است دیگر دشتی پیسه، درازنوک و درازپای. (منتهی الارب). عقعق، یا پرندۀ دیگری است درازمنقار و پا ابلق رنگ. (اقرب الموارد) ، لک لک یا لقلق. (تحفۀ حکیم مؤمن)
ابن ام صاحب. یکی از شاعران عرب است. در عیون الاخبار از قول مدائنی آمده که حجاج روزی در خطبۀ خود به غلط چیزی گفت، مردم گفتند امیر خطا کرد، بعضی از حاضران وی را از آنچه رفته بود باخبر ساختند، او به شعر قعنب تمثل جست و مطلع آن این است: صم اذا سمعوا خیراً ذکرت به و ان ذکرت بسوء عندهم اذنوا. (از عیون الاخبار ج 3 ص 84) ابن سوید. یکی از دلاوران و شجاعان معروف و سپهسالاران عرب است که در فنون جنگی مهارت به سزا داشت. (عیون الاخبار ج 2 ص 155 و 156) ابن محرر باهلی، مکنی به ابوعمرو. از راویان بصری است. ابوهفان از او روایت اخذ کرد ولی سرانجام او را هجو کرد و بر وی خشمگین شد. رجوع به معجم الادباء چ هندیۀ مصر ج 6 ص 206 شود
ابن ام صاحب. یکی از شاعران عرب است. در عیون الاخبار از قول مدائنی آمده که حجاج روزی در خطبۀ خود به غلط چیزی گفت، مردم گفتند امیر خطا کرد، بعضی از حاضران وی را از آنچه رفته بود باخبر ساختند، او به شعر قعنب تمثل جست و مطلع آن این است: صم اذا سمعوا خیراً ذکرت به و ان ذکرت بسوء عندهم اذنوا. (از عیون الاخبار ج 3 ص 84) ابن سوید. یکی از دلاوران و شجاعان معروف و سپهسالاران عرب است که در فنون جنگی مهارت به سزا داشت. (عیون الاخبار ج 2 ص 155 و 156) ابن محرر باهلی، مکنی به ابوعمرو. از راویان بصری است. ابوهفان از او روایت اخذ کرد ولی سرانجام او را هجو کرد و بر وی خشمگین شد. رجوع به معجم الادباء چ هندیۀ مصر ج 6 ص 206 شود
معجر زنان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چادر زنان. (ناظم الاطباء) ، گوشواره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتربان ماهر در شتربانی، آنکه خلیفه کرده باشند او را بعد امام. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که تربیت می شود و مهیا می گردد تا پس از امام خلیفه و وزیر باشد. (ناظم الاطباء). کسی که برای بعد از امام به جانشینی تربیت می گردد. (از اقرب الموارد)
معجر زنان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). چادر زنان. (ناظم الاطباء) ، گوشواره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتربان ماهر در شتربانی، آنکه خلیفه کرده باشند او را بعد امام. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که تربیت می شود و مهیا می گردد تا پس از امام خلیفه و وزیر باشد. (ناظم الاطباء). کسی که برای بعد از امام به جانشینی تربیت می گردد. (از اقرب الموارد)
ستاره ای که پس ستاره ای برآید. (منتهی الارب) (آنندراج). ستاره ای که پس از ستاره ای دیگر برمی آید و طلوع می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرزندی که جانشین پدر می گردد. (ناظم الاطباء) ، آنکه درطلب حق خود خصم را تعقیب کند. (از اقرب الموارد)
ستاره ای که پس ستاره ای برآید. (منتهی الارب) (آنندراج). ستاره ای که پس از ستاره ای دیگر برمی آید و طلوع می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرزندی که جانشین پدر می گردد. (ناظم الاطباء) ، آنکه درطلب حق خود خصم را تعقیب کند. (از اقرب الموارد)
پس آینده از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، در پس افکننده. (غیاث)، کسی که به غزا رود و در همان سال آن را تکرار کند. (از اقرب الموارد)، راد (دد) . (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ردکننده. برگرداننده: اﷲ لامعقب لحکمه، حکم خدای را هیچ بازگرداننده و هیچ نقض کننده ای نیست. (اقرب الموارد)، آنکه درنگی می کند و عقب می اندازد و دیری می کند. (ناظم الاطباء)
پس آینده از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، در پس افکننده. (غیاث)، کسی که به غزا رود و در همان سال آن را تکرار کند. (از اقرب الموارد)، راد (دد) . (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ردکننده. برگرداننده: اﷲ لامعقب لحکمه، حکم خدای را هیچ بازگرداننده و هیچ نقض کننده ای نیست. (اقرب الموارد)، آنکه درنگی می کند و عقب می اندازد و دیری می کند. (ناظم الاطباء)
هرکه از میخانه برآید سپس درآمدن آن که از وی بزرگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کسی که از میخانه بیرون آید هنگامی که بزرگتر از وی بدانجا وارد شود. (از اقرب الموارد) ، در عقب افتاده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
هرکه از میخانه برآید سپس درآمدن آن که از وی بزرگ باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کسی که از میخانه بیرون آید هنگامی که بزرگتر از وی بدانجا وارد شود. (از اقرب الموارد) ، در عقب افتاده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از چیزی پرسیدن. (تاج المصادر بیهقی). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، پایان رای خود را به سوی تنگی یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پایان رای کسی را نیک یافتن. (از اقرب الموارد) ، عورت و شکوخه خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). طلب کردن از کسی عورت یا لغزش او را. (از ناظم الاطباء)
از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از چیزی پرسیدن. (تاج المصادر بیهقی). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، پایان رای خود را به سوی تنگی یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پایان رای کسی را نیک یافتن. (از اقرب الموارد) ، عورت و شکوخه خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). طلب کردن از کسی عورت یا لغزش او را. (از ناظم الاطباء)
پشتدار فرزند دار، باز ستاننده پس گیرنده، دیر پرداز سپس آینده، سپس اندازنده درنگنده کسی که عقب - یعنی جانشین - داشته باشد بعبارت دیگر آنکه اولاد دارد معقب و آن کس که فرزند ندارد بلاعقب است. آنکه از پس آید پس آینده، آنکه بعقب اندازد درنگ کننده
پشتدار فرزند دار، باز ستاننده پس گیرنده، دیر پرداز سپس آینده، سپس اندازنده درنگنده کسی که عقب - یعنی جانشین - داشته باشد بعبارت دیگر آنکه اولاد دارد معقب و آن کس که فرزند ندارد بلاعقب است. آنکه از پس آید پس آینده، آنکه بعقب اندازد درنگ کننده