جدول جو
جدول جو

معنی قع - جستجوی لغت در جدول جو

قع
(قُع ع)
نیک تلخ: ماء قع، آب غلیظ نیک تلخ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قع
(رَ ءَ)
دلیر گردیدن در سخن. گستاخانه با کسی سخن گفتن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قعر
تصویر قعر
ته، تک، گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، نشستن شخص ایستاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعده
تصویر قعده
نوع نشستن، یک بار نشستن، مرکب انسان، فرش یا مسندی که بر آن بنشینند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعقعه
تصویر قعقعه
صدایی که از حرکت دادن چیزی خشک برخیزد، صدای برخورد اسلحه، صدای دندان ها هنگام خاییدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
جمع قاعد، سترونان، جنگ نرفتگان، تنبل ها، نشیمن، زین پالان، چارپای شبان که برآن نشینند، فرش که روی آن نشینند، آنچه که بر روی آن نشینند از قبیل زین و اسب و غیره که بر آن سوار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعران
تصویر قعران
آوند گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعر
تصویر قعر
تک و پایان هر چیزی، ته، بن خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعدی
تصویر قعدی
نشیننده، ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعبری
تصویر قعبری
ناکس و بدخو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعد
تصویر قعد
همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
بویه دان، پیاله شکاف کوه جعبه یا قوطیی که زنان در آن معطر می ریختند، قدح (شراب و غیره) قعب: خشت از سر خم برکند باده زخم بیرون کند وانگه وار در افکند در قعبه مروانیه. (منوچهری 323)
فرهنگ لغت هوشیار
کناره گوشه، کاسه شیر، درشتخوی: مرد، کبداد (گویش شیرازی) ازگیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گود، تک سخن (ته مطلب) کاسه مغاک بزرگ قدح بزرگ، کاسه ای که یک کس را سیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعال
تصویر قعال
شکوفه مو، پشم شتر
فرهنگ لغت هوشیار
پایاب گل کبود که برتافت آفتاب براو زبیم چشم نهانگشت دربن پایاب (خفاف) تک آب بن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعره
تصویر قعره
ژرفای کم، ته کاسه زمین پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعسر
تصویر قعسر
دیرینه، نوبر: ازتره بار، شگرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعیب
تصویر قعیب
سالخورده رفتنی: مرد شماربسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعیر
تصویر قعیر
دورتک گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعیده
تصویر قعیده
همنشین شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعسری
تصویر قعسری
چوبک دستاس (آسیاس دستی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعید
تصویر قعید
همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعوس
تصویر قعوس
سالخورده رفتنی: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعور
تصویر قعور
دورتک گود، جمع قعر، تک ها نیتوم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعود
تصویر قعود
نشستن، مقابل قیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعموط
تصویر قعموط
وروند (گویش گیلکی) پاوند (قنداق بچه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعم
تصویر قعم
برآمدگی سرین، کژی بینی، بیمارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعود
تصویر قعود
((قُ))
نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعر
تصویر قعر
((قَ عْ))
گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعده
تصویر قعده
((قَ دَ یا دِ))
یک بار نشستن، مرکب انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعده
تصویر قعده
((قُ دَ یا دِ))
آن چه که روی آن نشینند از قبیل زین و غیره، مرکب که بر آن سوار شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعبه
تصویر قعبه
((قَ بِ یا بَ))
جعبه یا قوطی ای که زنان در آن مواد معطر می ریختند، قدح، قعب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قعب
تصویر قعب
((قَ))
قدح بزرگ، کاسه ای که یک نفر را سیر کند
فرهنگ فارسی معین