جدول جو
جدول جو

معنی قطین - جستجوی لغت در جدول جو

قطین
(قَ طی یَ)
دهی است از مخلاف سنجان یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قطین
(قَ)
جمع واژۀ قاطن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قاطن شود، قاطن. (اقرب الموارد) ، خدم و حشم آزاد، اهل خانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و آن ازبرای واحد و جمع است، یا جمع آن قطن است، یعنی خدم و حاشیۀ کسی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قطین
از ریشه لاتینی پنبه کار پنبه دار چارک زاور، آزار
تصویری از قطین
تصویر قطین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطان
تصویر قطان
قاطن ها، ساکنان و مقیم های مکانی، جمع واژۀ قاطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقطین
تصویر یقطین
هر گیاه میوه دار که ساقه های آن روی زمین بخوابد، مثل بوتۀ کدو، خربزه، هندوانه و خیار، کدو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه، جمع واژۀ اقطاع و قطاع، جمع الجمع اقاطیع
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطین
تصویر بطین
بزرگ شکم، ویژگی مردی که شکمش بزرگ باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرین
تصویر قرین
نزدیک، همدم، همسر، یار، مصاحب
فرهنگ فارسی عمید
(یَ)
گیاه بی ساق مثل درخت کدو و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). هر درختی که برروی زمین گسترده شود و دارای تنه ای که بر روی آن برپا باشد نبود مانند درخت کدو و جز آن که بیشتر بر کدو اطلاق شود. قوله تعالی: و أنبتنا علیه شجره من یقطین. (قرآن 146/37). (ناظم الاطباء) (از تفسیر ابوالفتوح رازی ص 451). به لغت رومی درخت کدو را گویند خصوصاً و هر گیاهی که ساق آن افراشته نباشد عموماً همچون خربزه و هندوانه و خیار و حنظل و امثال آن. (برهان) (از اختیارات بدیعی). درخت کدو و مانند آن. (دهار). اسم کل نبات است که بر ساق نایستد. (تحفۀ حکیم مؤمن). ورکار. نجم. و رجوع به ورکار و نجم شود، کدو. (یادداشت مؤلف). درخت کدو. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) :
چو بیدبن که تناور شود به پنجه سال
به پنج روز به بالاش بررود یقطین.
سعدی.
- یقطین هندی، تامول. تانبول. تنبول. تنبل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
از وجوه دعات اهل بیت بوده و مروان قصد گرفتن او کرد و او بگریخت و چون دولت هاشمیه مستقر گشت یقطین ظاهر شد و همواره در خدمت ابوالعباس و ابوجعفر منصور می زیست و معهذا معتقد به آل علی علیهم السلام بود و مانند فرزندان خویش به امامت آنان ایمان داشت و اموال خدمت جعفر بن محمد بن علی می فرستاد. و این خبر، نمامان به منصور و مهدی خلیفه بردند. خداوند او را از شر آنان نگاه داشت و او به مدینه به سال 185 هجری قمری درگذشت. (از ترجمه الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
باشندگان خانه. اهل. (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: جاء بقطینتهم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکوفه برآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکوفه برآوردن درخت مو. (از اقرب الموارد) ، یقال: قطن الکرم اذا بدت زمعاته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مقیم گردانیدن کسی را به مکانی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قطون
تصویر قطون
ماندن جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزین
تصویر قزین
نادرست نویسی کژین کچین آنچه از کژ ابریشم کم بهافراهم آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیب
تصویر قطیب
می آبکی می آمیخته، شیردرهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیس
تصویر قطیس
آبنوس دروغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
گله گوسفندان و رمه گاوان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قطن پنبه یی ساخته از پنبه، نوعی از قماش ابریشمین (در هندوستان آن را مشروع گویند)، . . قباهای قطنی و دارایی و دستار داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطین
تصویر مطین
گل اندود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیل
تصویر قطیل
بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطبین
تصویر قطبین
قطب شمالی و قطب جنوبی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرین
تصویر قرین
همسر، همسال مرد، نزدیک، همنشین
فرهنگ لغت هوشیار
چوب کجاوه پنبه فروش کسی که پنبه فروشد پنبه فروش، جمع قاطن ساکنان متوطنان: و قطان واهالی آن دیار که از میان جان عبید و موالی این دولت خانه اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاین
تصویر قاین
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن
فرهنگ لغت هوشیار
زاخورش زن کم خور، مرد کم خور، ابریشم جوش دیده پیله جوش دیده، خوبروی، خوار: مرد، نیزه کهنه، کنه از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطین
تصویر فطین
تیز هوش زود یاب زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطین
تصویر عطین
عطینه مرد بد بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطین
تصویر شطین
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطین
تصویر تطین
آلایش به گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطین
تصویر بطین
مرد شکم بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
بوته خزنده، بوته کدو بوته کدو، هربوته که بر زمین پهن شود چون خربزه و خیار و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطین
تصویر تقطین
شکوفه بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقطین
تصویر یقطین
((یَ))
هر بوته که بر زمین پهن شود چون خربزه، کدو، خیار و جز آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطین
تصویر بطین
((بِ))
آن که شکمش بزرگ باشد، بزرگ شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطیع
تصویر قطیع
((قَ))
گله گوسفندان، رمه گاوان، آن چه از درخت بریده شود، بخش اول شب، همانند، همتا
فرهنگ فارسی معین