- قطاع
- بسیار برنده، بسیار قطع کننده
معنی قطاع - جستجوی لغت در جدول جو
- قطاع
- بمعنی برنده، جمع قاطع
- قطاع ((قُ طّ))
- جمع قاطع
- قطاع ((قَ طّ))
- بسیار برنده، قطع کننده
- قطاع
- قاطع ها، تغییر ناپذیرها، برنده ها، تیز ها، بران ها، محکم ها، استوارها، جمع واژۀ قاطع
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درتازی نیامده کاغذبری
پاره جداشده بریده افتاده سنگبری سنگتراشی، پرهیز از گوشت نزدترسایان
سرزنش کردن
بخشیدن ملک یا قطعۀ زمین از جانب سلطان یا خلیفه به کسی که از درآمد آن استفاده کند، ملک یا قطعه زمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار می شد، ملکی که عایدات آن برای هزینۀ قسمتی از سپاه اختصاص داده می شد، [عربی، جمع قطیع] قطیع
دژها
بی گمان
فرستون در چادر، گردن، داغ پهلو در اشتر
دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه، جمع واژۀ اقطاع و قطاع، جمع الجمع اقاطیع
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
قسمت اول شب، جمع اقاطع
آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت
نظیر، همتا
قطرها، باران ها، آنچه بچکد، جمع واژۀ قطر
وسیله ای نقلیه مرکب از چند واگن که بر روی خط آهن قرار دارد و به وسیلۀ لکوموتیو حرکت می کند، ترن
چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف
در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
چند حیوان بارکش که آن ها را پشت سر هم ردیف کنند، ردیف
در موسیقی گوشه ای در بیات ترک
قصعه ها، بشقاب بزرگ ها، کاسه ها، جمع واژۀ قصعه
قاطن ها، ساکنان و مقیم های مکانی، جمع واژۀ قاطن
پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری
قطیعه ها، جدایی ها، بریدگی ها، وظیفه ها، قطعه های ملک یا زمین که به کسی واگذار کنند که از درآمد آن زندگانی کند، جمع واژۀ قطیعه
کسی که مردم از او فرمان برداری و اطاعت کنند، اطاعت شده، فرمان برده شده
تغییر ناپذیر، قطع کننده، برنده، تیز، بران، محکم، استوار
به طور جزم و یقین، حتماً، حتم، شیرین، یقیناً، به یقین، حقاً، هر آینه
نوعی نان روغنی به شکل سنبوسه که از زردۀ تخم مرغ، ماست، گلاب، روغن و هل تهیه می شود
قلعه ها، پناهگاهایی که بر فراز کوه یا جاهای بلند ساخته شود، حصن ها، حصار بلندها، دژها، دزها، جمع واژۀ قلعه
برنده، تیز، جدا کننده، بران، قطع کننده
کوبنده، دارکوب از پرندگان، سپر، سفت و سخت
خوک، بد دل، ترسو آیینه فراخ، خار پشت، گول: مرد
مفرد قطا یک سنگخوارک
چوب کجاوه پنبه فروش کسی که پنبه فروشد پنبه فروش، جمع قاطن ساکنان متوطنان: و قطان واهالی آن دیار که از میان جان عبید و موالی این دولت خانه اند
گوشت، جول باشه از پرندگان، گوشتباره کسی که گوشت بسیارخورد
زمان میوه چینی هنگام درو، گام تنگ، جمع فطف، میوه ها چیده خوشه ها چیده اوان چیدن میوه، چیدن
خراشگر خراشکار (خراط) نمونه، مرغولگی، کوه کنار، جمع قط، مردان کوتاه
یونانی تازی گشته ترکی تازی گشته از قوتاس غژغا غژغاو گجگاو کژگاو گاوختایی نام عام برای هر یک از پستانداران دریازی از راسته آب بازان توضیح کلمات قطیس قاطوس غاطوس قطا نیز به عنوان مرادف قطاس به کار رفته اند