ج صبا. بادهای برین. (از منتهی الارب) (قطر المحیط) ، مجازاً، تواناتر. بابقاتر. بادوام تر. دلیرتر: و صارد اثقل و اصبر علی النار منه. (ابن البیطار). - امثال: اصبر من الارض. اصبر من الود علی الذل. اصبر من جذل الطعان. اصبر من حجی. اصبر من حمار. اصبر من قضیب. الذهب ابقی الجواهر علی الدفن و اصبرها علی الماء. (میدانی). هو اصبر علی السواف من ثالثهالاثافی
ج ِصبا. بادهای برین. (از منتهی الارب) (قطر المحیط) ، مجازاً، تواناتر. بابقاتر. بادوام تر. دلیرتر: و صارد اثقل و اصبر علی النار منه. (ابن البیطار). - امثال: اصبر من الارض. اصبر من الود علی الذل. اصبر من جذل الطعان. اصبر من حجی. اصبر من حمار. اصبر من قضیب. الذهب ابقی الجواهر علی الدفن و اصبرها علی الماء. (میدانی). هو اصبر علی السواف من ثالثهالاثافی
قبا در فارسی پارسی تازی گشته کپاه جامه برابر با کوزه می آمده لاغر میان زن جامه پوشیدنی که از سوی پیش باز است و پس ازپوشیدن دو طرف قسمت پیش را با دگمه بهم پیوندند، جمع اقبیه. ترکیبات اسمی: یا قبا (ی) آهنین. جبه آهنی. یا قبا (ی) باروط (باروت) کیسه ای که در آن باروت ریخته محکوم را در داخل آن کرده آتش می زدند: او را بدرگاه معلی فرستاده ونواب را جهانبانی در خیابان میدان اسب قبای باروط در او پوشیده آتش زدند. یا قبا (ی) پیشواز (پیشباز)، نوعی جامه که پیش باز باشد مانند پیراهن. یا قبا (ی) خوشه. آخرین برگ که قصب خوشه را در بر دارد. یا قبا (ی) راه. جامه راه که به هنگام سفر پوشند و آن چرکتاب باشد، یا قبا (ی) زربفت. قبایی که در آن تارهای ریز به کار برده باشند، آسمان در شبهای تاریک بی ابر قبه زربفت. یا قبا (ی) کحلی. جامه سرمه یی، آسمان. یا قبا (ی) معلم. قبایی از پارچه ملون و نشاندار، آسمان فلک. تر کیبات فعلی: یا تنگ آمدن (شدن) قباء. سخت شدن کار، تنگ شدن معاش سخت شدن معیشت. یا قباء بدوش کردن، قبا بستن یا قبا بر بالای کسی نبودن، برازنده نبودن شیئی یا امری برای کسی. یا قباء در بر گردانیدن، راست و چست کردن قبا. قوبه اندوج گرارون از بیماری ها
قبا در فارسی پارسی تازی گشته کپاه جامه برابر با کوزه می آمده لاغر میان زن جامه پوشیدنی که از سوی پیش باز است و پس ازپوشیدن دو طرف قسمت پیش را با دگمه بهم پیوندند، جمع اقبیه. ترکیبات اسمی: یا قبا (ی) آهنین. جبه آهنی. یا قبا (ی) باروط (باروت) کیسه ای که در آن باروت ریخته محکوم را در داخل آن کرده آتش می زدند: او را بدرگاه معلی فرستاده ونواب را جهانبانی در خیابان میدان اسب قبای باروط در او پوشیده آتش زدند. یا قبا (ی) پیشواز (پیشباز)، نوعی جامه که پیش باز باشد مانند پیراهن. یا قبا (ی) خوشه. آخرین برگ که قصب خوشه را در بر دارد. یا قبا (ی) راه. جامه راه که به هنگام سفر پوشند و آن چرکتاب باشد، یا قبا (ی) زربفت. قبایی که در آن تارهای ریز به کار برده باشند، آسمان در شبهای تاریک بی ابر قبه زربفت. یا قبا (ی) کحلی. جامه سرمه یی، آسمان. یا قبا (ی) معلم. قبایی از پارچه ملون و نشاندار، آسمان فلک. تر کیبات فعلی: یا تنگ آمدن (شدن) قباء. سخت شدن کار، تنگ شدن معاش سخت شدن معیشت. یا قباء بدوش کردن، قبا بستن یا قبا بر بالای کسی نبودن، برازنده نبودن شیئی یا امری برای کسی. یا قباء در بر گردانیدن، راست و چست کردن قبا. قوبه اندوج گرارون از بیماری ها
جوش های جلدی که بر اثر برخی امراض عفونی و به علت اختلالات عروقی عصبی تولید می شود. جوش های قوباء بر اثر فشار انگشت محو و پس از رفع فشار مجدداً هویدا می گردند. علت پیدایش قوباء را بیشتر به علت احتقان عروق جلدی می دانند
جوش های جلدی که بر اثر برخی امراض عفونی و به علت اختلالات عروقی عصبی تولید می شود. جوش های قوباء بر اثر فشار انگشت محو و پس از رفع فشار مجدداً هویدا می گردند. علت پیدایش قوباء را بیشتر به علت احتقان عروق جلدی می دانند