- قصب
- نوعی پارچۀ ظریف که از کتان می بافته اند، نی، نای، هر گیاهی که ساقۀ آن مانند نی میان تهی باشد، استخوان ساق دست یا پا، مروارید آبدار
معنی قصب - جستجوی لغت در جدول جو
- قصب
- قطع کردن
- قصب ((قَ صَ))
- نی، هر گیاهی که ساقه آن مانند نی میان تهی باشد، یک نوع پارچه ظریف که از کتان می بافته اند، آبراهه آب و اشک، مروارید تر و آب دار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیزار، نیستان، دستۀ نی
جائیست بزرگتر از ده و خردتر از شهر
لیسک (حلزون)
آبادی بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان، شهرک
تا شده: جامه، زر بفت، مرغول موی پیچیده
کسی که پارچۀ قصب ببافد، بافندۀ قصب
نی شکر، نوعی نی با برگ های دراز، گل های سرخ کم رنگ و ساقه های بلند که در آن مغزی وجود دارد که دارای مادۀ قند است و از آن قند و شکر درست می کنند
انجیر خشک کرده ای که به نخ کشیده شده
آنکه جامه ای از قصب بر تن کند، پوشندۀ قصب، برای مثال زده بر ماه خنده بر قصب راه / پرند آن قصب پوشان چون ماه (نظامی۲ - ۱۳۶)
قصبه ها، آبادی های بزرگی که از چند ده و دهکده تشکیل شده باشد، دهستان ها، شهرک ها، جمع واژۀ قصبه
تکه ای از نی میان تهی که در آن یادداشت ها، کلمات، احادیث یا قطعه ای از شعر را که بر تکه ای از کاغذ نوشته بودند، جا داده و در گریبان می گذاشتند
پیشانی: در چارپایان
مجرای تنفسی
درشت نی: ستاغ بزرگتر در ساختارساگ پای
نازک نی: ستاغ کوچک تر در ساختار ساگ پای
خشکنای
نایچه، یانه ای (کتانی) پارچه ای از قسمی کتان
جمع قصبه، دهستان ها در فارسی پایتخت ها در تازی جمع قصبه: و تمامی بندرگاههای خلیج پارس و قلاع و قصباتی که بر آن سمت است
نیستان، بی کران
پرند مسری
چمبک زرد تازی گشته آن زنبق است
جامه چاکدار کپاسه چاک، دریا به گواژ زیرا که سه دامنه دارد درازا پهنا ژرفا
خون سیاوشان از گیاهان
زربفته پوش پرند پوش آنکه جامه از قصب پوشد: زده بر ما خنده برقصب راه پرند آن قصب پوشان چون ماه
بندانجیر انجیرخشک به بند کشیده انجیر خشک برشته کشیده: لوحش الله ز مربای ترنج و به سیب ز زنجبیل عدنی رخ کندت چون گلنار نخود و کشکش و پسته خرک و میوه تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. (بسحاق اطعمه در فصل شیره شربت دیوان استانبول 13)
نیشکر خوز از گیاهان نیشکر
نی بازی گونه ای آورد (مسابقه) است مرتازیان را نیی که در انتهای مسیر مسابقه اسب سواری نصب کنند و سوراران از مبدا باتفاق یکدیگر بسوی آن اسب تازند. اول کسی که که آن نی را بردارد برنده مسابقه شناخته میشود. یا قصب السبق بدن، سبقت گرفتن در مسابقه اسب دوانی، پیش افتادن سبقت گرفتن: دوستی از جمله حمله علم... که در عیون علوم و فنون آداب از اکفار و اقران قصب السبق برده بود... . یا قصب السبق ربوندن، سبقت گرفتن در مسابقه اسب دوانی، پیش افتادن سبقت گرفتن: در آن میدان که سه طفب بنان را برنی پاره سواری کردی قصب السبق براعت از همه بربودی
قصبه الریه در فارسی خشکنای
شن بند از گیاهان
سوسن مردابی نی نهاوندی از گیاهان نی نهاوندی، وج
نیشکر در مقدمه گلستان سعدی عبارت ذیل آمده: ذکر جمیل سعدی که دار افواته عوام افتاده وصیت سخنش که در بسیط زمین رفته وقصب الجیب حدیثش که همچون شکر میخورند و رقعه منشاتش که چون کاغذ زر میبرند... در نسخ گلستان این ترکیب بصورتهای مختلف آمده و محققان نیز پیشهنادهای متعدد کرده اند: قصب الجیب. غالب نسخ این ترکیب را دارند ولی این ترکیب در کتب معتبر لغت نیامده. بعضی نوشته اند مقصود ازقصب الجیب قطعات نیشکر مقشر بوده که در جیب خود میگدذشتند و بدوستان هدیه مینمودند - وبعضی بمعنی قصبی مشابه نیشکر که اندک شیرینی دارد گفته اند - صاحب کشف اللغات بمعنی نوعی از خرما و شکر و نوعی از شیرینی دانسته - بعضی آنرا کنایه از قبم تصور کرده اند مولف غیاث نوشته: قصب الجیب بفتحتین قاف وصاد و جیم عربی مکسور و سکون تحتانی و باء موحد ه نوعی از خرما و گیاهی است که اندک شیرینی دارد از خیابان. در ناظم الاطباء آمده: گویند که آن بیخ کاتس است که در قرب دریا روید. و بعضی قصب الجیب بفتح جیم گفته اند و آن پاره کوچک از نی باشد که نامه بران نامه های امرا در آن نهاده بکیسه جیب پنهان ساخته بمسمافات بعیده میبرند. مرحوم فروغی نوشته: کلمه قصب الجیب از مشکلات گلستان است و نسخه ها هم مختلف... . و معانی مختلف برای آن ذکر کرده اند که بهچیک یقین نمیتوان شیرینی است که از قلم او حاوی جاری میشود، قصب الجب. بعضی قصب الجب نوشته اند بمعنی نیی که بصحرا در میان چاههای کهنه میروید، قصب الحیب. بعض محققان قصب الحبیب نوشته اند بمعنی نیشکر. درین صورت در عبارت گلستان بجای نیشکر لفظ شکر مینویسند این چنین: وقصب الخبیب حدیثش که همچون شکر میخورند. . سودی در شرح گلستان خود همین وجه را آورده و آن گویا نیشکری بوده انباشته که بدوستان تحفه میفرستادند. در نسخه خطی گلستان هم صورت فوق مضبوط است، قسب الجیب. مرحوم قریب در مقدمه گلستان مصحح خود نوشته اند: در دیباچه تمام نسخ قصب الجیب بصاد نوشته شده و چون درین صورت معنی درست روشن و واضح نبوده محتاج تاویلات و توجیهات شده اند. ولی در نسخه ماخذ ما (قسب) با سین نوشته شده بمعنی خرمای خشک که در دهان از هم بپاشد و با این کلمه معنی عبارت روشن و از تمام تعبیرات و توجیهاتی که کرده اند بهتر ومناسب تر است. و همین صورت را آن مرحوم در متن گلستان 5 ضبط کرده و در حاشیه نوشته اند: در نسخه حاضر قسب باسین ضببط شده و در لغت قسب بفتح اول و سکون سین بمعنی خرمای خشک که در دهان از هم بپاشد است و این معنی مناسبترین و بهترین معانی باشد، قول اثیر الدین اخیسکتی میتواند موید این معنی باشد: پیش چو تو سروری سرو روان را بشعر هست من و ما زدن غایت ترک ادب. قصب که آرد بدان کز چمن او برند (قصب کیظرد ببار ازز چمن او گربرند) شاخ فضایل رطب نخل معانی شعب، قصب انجیر. بیت ذیل از بسحاق اطعمه است که می تواند صورت ترکیب مورد بحث را تا حدی معلوم کند: نخود و کشمش و پسته خرک و میوه تر قصب انجیر ودگر سرمش اسفند بیار، در لغت نامه آمده: بیشک قصب الجیب سعدی همین قصب انجیر بسحاق است. و معنی آن از قبیل میوه هاست نه شیرینیها و حلواها و پختنیها وشاید انجیر خشک برشته کشیده یا انجیر خشک بگردو و بادام انباشته باشد مانند جوزا کند (جوز قند) و غیره. در خط نسخ - تغییرشکل قصب انجیر به قصب الجیب بسیار آسانست، قسب و جنیب - آقای دکتر خانلری ترکیب مود بحث را بصورت فوق تصحیح کرده اند. قسب بمعنی خرمای خشک که در دهان ریزه گردد و جنیب بمعنی خرمای جید (نیکو) هیچ یک از صور مذکور مورد قبول عموم واقع نشده