- قسور
- شیر ازجانوران
معنی قسور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جوان قوی و دلیر
شیر درنده، هرماس، شیر شرزه، اصلان، شیر ژیان، همام، هزبر، ریبال، هژبر، ضرغام، صارم
شیر درنده، هرماس، شیر شرزه، اصلان، شیر ژیان، همام، هزبر، ریبال، هژبر، ضرغام، صارم
شیر ازجانوران، نیمه شب، آغازشب، شکاریان تیرانداز شیر بیشه اسد: گله دزدان از دور بدیدند چو آن هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد
گستاخ، بی باک، دلیر
کوتاهی
غلبه نمودن، روی ترش کردن
دلیری کردن، دلیری نمودن
فرو ماندگی، آشکاری، دور نابینی از بیماری های چشم
زیان زده، زیان کردن، زیانکاری، زیان ضرر
بشور، لعن، نفرین، دعای بد
شجاع، دلیر، بی باک، گستاخ
قبرها، گورها، جمع واژۀ قبر
قدرها، دیگ ها، مرجل ها، جمع واژۀ قدر
دارای النگو یا دستبند، زینت یافته، آراسته شده
ضخیم، چیزی که دارای کلفتی و قطر بسیار باشد، ابر پرباران
از کاری بازایستادن، واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی، کوتاهی کردن
جمع واژۀ قصر، کاخها
جمع واژۀ قصر، کاخها
توانستن
جمع قبر، گور ها دخمه ها جمع قبر گورها
زفت: مرد تنگ گرفتن بر زن و فرزند
کناره گیر از مردان، کناره گزین مرد، پاکیزه خوی، مردمگریز از بد خویی خویش
باز ایستادن و فروماندن و عاجز گردیدن، کوتاه آمدن
سفیداب که زنان برای روشن کردن رنگ چهره به کاربرند، جمع قشر، پوشش ها پوسته ها جمع فقشر پوستها: غرض ایزدی حکیمانند وین فرومایگان خس اند و قشور. (جامع الحکمتین 178)
بیدادگری ستمگری، پراکندن، گمراهی
بنگرید به قیسوس، جمع قس، سالاران سرکشیشان یونانی تازی گشته پاپیتال پیچک از گیاهان یکی از گونه های عشقه
سخت دل شدن
آب خنک، اشک شادی ایستادگی، آرمیدن، خنک شدن چشم
جمع قفر، زمین های تهی بیابان های بی آب نیام شکوفه خرما، نیام خرمای نورس شکوفه خرما طلع، قفرالیهود
دورتک گود، جمع قعر، تک ها نیتوم ها
دارای کلفتی و قطر بسیار
گمنژاد گم تبار
جمع کسر، پاره های اعداد و مانند نصف و ثلث و ربع، کسرها و عددهای کسری، کمی ها و نقصانها
جای دستبند دارای سوار دارنده دستبند: . . و ساق و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند
جمع نسر، کرکسان لاشخوران جمع نسرکرکسها
پیروز، منگیا گر (قمار باز)