معنی مسور - فرهنگ فارسی عمید
معنی مسور
- مسور
- دارای النگو یا دستبند، زینت یافته، آراسته شده
تصویر مسور
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مسور
مسور
- مسور
- جای دستبند دارای سوار دارنده دستبند: . . و ساق و ساعد ما را بعادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
مسور
- مسور
- تکیه جای چرمین. (منتهی الارب). متکای چرمین. (ناظم الاطباء). بالش از پوست. و رجوع به مسوره شود
لغت نامه دهخدا
مسور
- مسور
- پاسپرده. طریق مسور، راه پاسپرده. (منتهی الارب ذیل ’س ی ر’) (ناظم الاطباء) : رجل مسور به،مرد رفته در آن راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا