افسونگر و رام کننده. (برهان). افسون کننده. (انجمن آرا). بصورت ترکیب با کلمات دیگر آید: - کژدم فسای، آنکه به افسون کژدم را بند کند: زآنکه زلفش کژدم است و هرکه را کژدم گزد مرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای. منوچهری. - مارفسای، آنکه مار را افسون کند: مارفسای ارچه فسونگر بود رنجه شود روزی از مار خویش. ناصرخسرو. آمد آن مار اجل هیچ عزیمت دانید که بخوانید بدان ؟ مارفسایید همه. خاقانی. رجوع به فساییدن شود
افسونگر و رام کننده. (برهان). افسون کننده. (انجمن آرا). بصورت ترکیب با کلمات دیگر آید: - کژدم فسای، آنکه به افسون کژدم را بند کند: زآنکه زلفش کژدم است و هرکه را کژدم گزد مرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای. منوچهری. - مارفسای، آنکه مار را افسون کند: مارفسای ارچه فسونگر بود رنجه شود روزی از مار خویش. ناصرخسرو. آمد آن مار اجل هیچ عزیمت دانید که بخوانید بدان ؟ مارفسایید همه. خاقانی. رجوع به فساییدن شود
قبا: بپوشید زربفت و چینی قبای ز تاج اندر آویخت فر همای. فردوسی. جزوی و کلی از دو برون نیست آنچه هست جزوی همه تو بخشی و کلی همه خدای من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای. عنصری. شاهان به وقت بخشش از آن شاه یافته گه ساز و گه ولایت و گه اسب و گه قبای. فرخی. رجوع به قبا شود
قبا: بپوشید زربفت و چینی قبای ز تاج اندر آویخت فر همای. فردوسی. جزوی و کلی از دو برون نیست آنچه هست جزوی همه تو بخشی و کلی همه خدای من از خدای و از تو همی خواهم این دو چیز تا او ترا بقا دهد و تو مرا قبای. عنصری. شاهان به وقت بخشش از آن شاه یافته گه ساز و گه ولایت و گه اسب و گه قبای. فرخی. رجوع به قبا شود
حرکت قسری، در مقابل حرکت ارادی طبعی است، و آن حرکتی است که به قسرقاسر تحقیق یابد مانند پرتاب سنگی به طرف بالا. رجوع به حکمت الاشراق چ انستیتو ایران و فرانسه ص 194 شود نسبت است به قسر. (اللباب). رجوع به قسر شود
حرکت قسری، در مقابل حرکت ارادی طبعی است، و آن حرکتی است که به قسرقاسر تحقیق یابد مانند پرتاب سنگی به طرف بالا. رجوع به حکمت الاشراق چ انستیتو ایران و فرانسه ص 194 شود نسبت است به قسر. (اللباب). رجوع به قَسر شود
خالد بن عبدالله بن یزید بن اسد. امیر عراق بود. جد وی یزید صحبت رسول خدای را درک کرد. مردمی بسیار به وی منسوبند. (اللباب). و رجوع به اعلام زرکلی، خالد بن عبدالله و اسد بن عبدالله قسری در همین لغت نامه شود
خالد بن عبدالله بن یزید بن اسد. امیر عراق بود. جد وی یزید صحبت رسول خدای را درک کرد. مردمی بسیار به وی منسوبند. (اللباب). و رجوع به اعلام زرکلی، خالد بن عبدالله و اسد بن عبدالله قسری در همین لغت نامه شود
بسیار قسمت کننده. (از اقرب الموارد). قسمت کننده و بخش کننده. (ناظم الاطباء). بخشنده. (غیاث اللغات) : قسام سپیدی و سیاهی روزی ده جمله مرغ و ماهی. نظامی. قسام بهشت و دوزخ آن بارخدای ما را نگذاردکه درآییم از پای. نظامی. ، بهره دهنده. (ناظم الاطباء). حصه دهنده، سوگند بسیار خورنده. (غیاث اللغات)
بسیار قسمت کننده. (از اقرب الموارد). قسمت کننده و بخش کننده. (ناظم الاطباء). بخشنده. (غیاث اللغات) : قسام سپیدی و سیاهی روزی ده جمله مرغ و ماهی. نظامی. قسام بهشت و دوزخ آن بارخدای ما را نگذاردکه درآییم از پای. نظامی. ، بهره دهنده. (ناظم الاطباء). حصه دهنده، سوگند بسیار خورنده. (غیاث اللغات)
نام جائی است. یکی از شاعران عرب گوید: فهممت ثم ذکرت لیل لقاحنا بلوی عنیزه او بنعف قسام. و ابن خالیوه آن را قشام به ضم قاف و شین معجمه ضبط کرده است. (معجم البلدان). رجوع به قشام شود
نام جائی است. یکی از شاعران عرب گوید: فهممت ثم ذکرت لیل لقاحنا بلوی عنیزه او بنعف قسام. و ابن خالیوه آن را قشام به ضم قاف و شین معجمه ضبط کرده است. (معجم البلدان). رجوع به قشام شود
سیف قساسی، شمشیر منسوب به کان آهن قساس. (ناظم الاطباء). شمشیری است منسوب به قساس، و هو موضع للحدید بارمینیه. (مهذب الاسماء) نسبت است به قساس. (ناظم الاطباء). رجوع به قساس شود
سیف قساسی، شمشیر منسوب به کان آهن قساس. (ناظم الاطباء). شمشیری است منسوب به قساس، و هو موضع للحدید بارمینیه. (مهذب الاسماء) نسبت است به قساس. (ناظم الاطباء). رجوع به قُساس شود
کوهی است از بنی نمیر. و گویند کوهی است از بنی اسد و در آنجا معدن آهن است و شمشیرهای قساسی بدانجا منسوب است. جریر گوید قساس به ضم قاف یا فتح آن معدن عقیق است در یمن. (معجم البلدان). کوهی است به دیار بنی نمیر. (منتهی الارب). نام کوهی است در یمن که آن را به عربی عقیق میگویند و معدن عقیق نیز آنجاست، و بعضی گویند قساس نام موضعی است در دیار (ارمینیه) و کان آهن آنجاست. (برهان)
کوهی است از بنی نمیر. و گویند کوهی است از بنی اسد و در آنجا معدن آهن است و شمشیرهای قساسی بدانجا منسوب است. جریر گوید قساس به ضم قاف یا فتح آن معدن عقیق است در یمن. (معجم البلدان). کوهی است به دیار بنی نمیر. (منتهی الارب). نام کوهی است در یمن که آن را به عربی عقیق میگویند و معدن عقیق نیز آنجاست، و بعضی گویند قساس نام موضعی است در دیار (ارمینیه) و کان آهن آنجاست. (برهان)
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)
فردی از قوم قزاق، سرباز سواره نظام روسی (در عهد تزارها و اواخر قاجاریه)، سرباز ایرانی که تحت تعلیمات صاحبمنصبان روسی تربیت شده به لباس روسی ملبس بودند (اواخر قاجاریه)