جدول جو
جدول جو

معنی قره - جستجوی لغت در جدول جو

قره
روشنی چشم
تصویری از قره
تصویر قره
فرهنگ فارسی عمید
قره
سیاه به ترکی
تصویری از قره
تصویر قره
فرهنگ فارسی عمید
قره
(رَ تَ)
خنک گردیدن، سپری شدن گریه، دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب). رجوع به قرور شود
لغت نامه دهخدا
قره
(قَ رَ اُغْ)
دهی است نزدیک قادسیه. عدی بن زید عبادی در اشعار خود از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قره
(قُرْ رَ)
آنچه در ته دیگ چسبیده باشد از شوربا و توابل ریزه ها و جز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، غوک. (منتهی الارب). ضفدع. (اقرب الموارد). قورباغه. (ناظم الاطباء) ، برای یک دفعه. گویند: رمت الناقهببولها قرهً، یک دفعه کمیز انداخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قره
(قُرْ رَ / رِ)
قره که رمّالان زنند:
صیدی چنین که گفتم واقبال صیدگه را
شعری زننده قره سعدالسعود فالش.
خاقانی (از آنندراج از غوامض سخن)
لغت نامه دهخدا
قره
(قِ رَ)
مرگامرگی، گلۀ گوسپندان. گویند: هو اکثر منه قرهً، گلۀ گوسپندان او بیشتر است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قره
(قِرْ رَ)
سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). برد. (اقرب الموارد) ، خنکی. سرما. (منتهی الارب) (آنندراج). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب الموارد) ، گویند: ذهبت قرّتها، یعنی هنگامی که در آن بیماری می آید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قره
خنکی، سرما
تصویری از قره
تصویر قره
فرهنگ لغت هوشیار
قره
((قَ رَ))
سیاه
تصویری از قره
تصویر قره
فرهنگ فارسی معین
قره
اسود، تیره، سیاه، مشکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقره
تصویر فقره
واحد شمارش یک عمل، رویداد، موضوع یا امثال آن، مرتبه، دفعه، بند، ماده، موضوع، در پزشکی هر یک از مهره های ستون فقرات، مهرۀ پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقره
تصویر بقره
دومین و بلندترین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۸۶ آیه، سنام القرآن، فسطاط القرآن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ رَ)
کنده و کاویده. (منتهی الارب). حفره. (اقرب الموارد) ، نزدیک. (منتهی الارب). نزدیکی. (اقرب الموارد) ، شکاف گلوی پیراهن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
تاقره. رجوع به تاقره و دزی ج 1 ص 149 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
نام مادرعبدالرحمان بن اذینه که تابعیه است. (منتهی الارب). مفهوم تابعی در متون اسلامی اشاره به افرادی دارد که با اینکه پیامبر اسلام (ص) را ندیده اند، اما با صحابه زندگی کرده اند، از آن ها دانش گرفته اند و در انتقال آن به نسل های بعد نقش داشته اند. تابعین یکی از حلقه های مهم زنجیره ی سند در علم حدیث به شمار می روند. صداقت، تقوا و علم آنان باعث شده که در منابع حدیثی، نام و روایت هایشان بسیار مورد توجه و استناد قرار گیرد.
بنت غالب راسبیۀ بصریه. از زنان راوی حدیث و ثقه بود که احادیثی از عایشه نقل کرده است و محمد بن سیرین (متوفی به سال 110 هجری قمری) از او روایت دارد. (از اعلام النساء از تهذیب التهذیب و الاصابه و طبقات ابن سعد)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
مرغزار نیکوی بسیارگیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دقر. و رجوع به دقر شود
لغت نامه دهخدا
(فِ رَ)
از نثر مانند بیت شعر است، مانند عبارات: قل اءعوذ برب ّ الفلق، من شرّ ما خلق. (از اقرب الموارد) ، کلمه آخر هر سجع است که بمنزلۀ قافیه است در شعر. (یادداشت مؤلف) ، فاصله آیات قرآنی را نیز گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
قضایی است در کشور عراق (لواء موصل) دارای 32292 تن سکنه. شامل سه ناحیه: سورجیه، عشائرالسبعه، بیره کبره. و مرکز آن نیز ’عقره’ است با 9300 تن سکنه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ /فِ رَ)
استخوان پشت از مهرۀ دوش تا بن دنب. ج، فقر، فقران، فقران. (منتهی الارب). فقاره. (اقرب الموارد). رجوع به فقاره شود، اسم است هر زیوری را که بصورت مهره های پشت سازند. (تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد) ، نشان از کوه، نشان و هدف و مانند آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سه بیت از قصیده را گویند بشباهت با مهرۀ پشت. (منتهی الارب). بهترین بیت های قصیده. (از اقرب الموارد) ، بهترین از زمین کشت، گیاهی است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، نکتۀ کلام. (اقرب الموارد). کلام نیکو. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَهْ)
زرددندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ومؤنث آن قرهاء است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ رَ)
شتر مادۀ ترسان، ناقه ای که از عقر آب خورد. (منتهی الارب). ناقه که جز از ’عقر’ها آب نخورد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
نازایندگی زن و جز آن. (منتهی الارب). عقم و عقیم بودن. (از اقرب الموارد). عقره. و رجوع به عقره شود
لغت نامه دهخدا
(شُ قُ رَ)
لنگرگاهی است به دریای یمن میان احور و ابین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
سرخی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رنگی است. زردی مایل به اندک سرخی باشد، و در بحر الجواهر نوشته که رنگی است میان سرخی و زردی و در منتخب نوشته که سرخی با سیاهی آمیخته. (آنندراج) (از غیاث) .سرخی که بر مردم بود. (مهذب الاسماء) : و هی (ای السلت) اشد شقره من الحنطه و اقرب الحمره. (تذکرۀ ابن بیطار)، سرخی خالص در اسب. (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ قِ رَ)
زنجفر. سنجرف. (نشوءاللغه ص 94) (مخزن الادویه). شنجرف. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شنگرف. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). زنجفر. ج، شقرات. (اقرب الموارد) ، واحد شقر، یعنی یک لاله و یک شقایق. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، گیاهی است سرخ رنگ. (منتهی الارب). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قِ رَ)
تقره. زیرۀ رومی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به لغت بربر زیرۀ رومی را گویند و آنرا به فارسی نانخواه و کردیا خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) ، گشنیز، دیگ افزار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَقْ قُ)
مصدر بمعنی شقر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شقر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ رَ)
نام سورۀ دویم از قرآن کریم و آن دویست و هشتاد و شش آیت است، پس از فاتحه و پیش از آل عمران، جمع واژۀ ابقع. (اقرب الموارد). رجوع به ابقع شود
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ رَ)
گاو، نر باشد یا ماده. ج، بقر، بقرات، بقر، بقران، بقّار، ابقور، بواقر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ماده گاو. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). ماده گاو. ج، بقرات. (مهذب الاسماء). گاو نر یا ماده، و تاء برای وحدت است نه برای تأنیث. ج، بقر، بقرات، بقره، بقار، ابقور، بواقر. (آنندراج) (از غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
تصویری از فقره
تصویر فقره
مهره پشت را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
نازایی خوردنی خورش، زه بند مهره ای که زنان بر میان بندند تا آبستن نشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقره
تصویر شقره
سرخ و سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقره
تصویر بقره
گاو نر یا ماده، گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقره
تصویر فقره
((فِ قْ رَ))
مهره پشت، هر یک از مهره های ستون فقرات
فرهنگ فارسی معین