جدول جو
جدول جو

معنی قرملاء - جستجوی لغت در جدول جو

قرملاء
(قَ رَ نی یَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برملا
تصویر برملا
به طور آشکار و هویدا، آشکارا
برملا شدن: آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرملال
تصویر پرملال
آنچه باعث دل تنگی و رنج و اندوه بسیار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرمساق
تصویر قرمساق
کسی که دربارۀ زن خود تعصب نداشته باشد و زن خود را به دیگران بدهد، دیوث
فرهنگ فارسی عمید
(خَ مَ لَ)
نام جایگاهی است در بلاد عرب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ رِ)
کربلا. اعجمی و معرب است. (المعرب جوالیقی ص 191). موضعی است که حسین بن علی رضی اﷲ تعالی عنهما در آنجا کشته شد. (منتهی الارب). مشهد امام حسین صلوات اﷲ علیه و ظاهراً این لفظ در اصل کرب بلا بوده باشد باء اول را حذف کرده اند چرا که چون دو کلمه را ترکیب دهند و آخر کلمه اول و اول کلمه آخر از یک جنس باشند، آخر کلمه اول راحذف کنند. (آنندراج). موضعی است در طرف بریه از کوفه که حسین بن علی رضی اﷲ عنه در آنجا کشته شد. (از معجم البلدان). شهری است بزرگ به عراق و مرکز استان کربلا بین حله و دیوانیه، نزدیک به سی وپنج هزار تن جمعیت دارد. مشهد امام حسین بن علی بن ابیطالب (ع) امام سوم شیعیان اثناعشری بدان شهر است. رجوع به کربلا شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رُمْ)
کراویۀ صحرائی است. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نوعی از خرمای شیرین و خوشمزه. تمر و بسرقریثاء. (منتهی الارب) (آنندراج) : القریثاء و القراثاء اطیب التمر بسراً و تمره اسود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
هرکه زن خود را به دیگران بدهد. (آنندراج). آنکه دلالی نامشروع زنان کند. جاکش. و در تداول امروز به ضم راء است
لغت نامه دهخدا
(قِ مِ لی یَ)
شتر بسیارریزه چشم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
یکی از روستاهای دمشق است که یحیی بن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان و بعضی دیگر از اشراف بنی امیه در آن سکونت گزیدند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
زمین که خاص برای زراعت و نشاندن درختها باشد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(طِ مِ)
تاریکی، تراکم تاریکی، ابر تنک، گرد و غبار. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ / قُ رُ)
قرفصی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قرفصی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ مَ)
حرملیات. رجوع به حرملیات شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ)
موضعی است یا آبی بدیار بنی سعد. صاحب مراصد الاطلاع گوید: آبی است از بنی سعد در وادی الستارین و گویند بکسر میم نام شهری است و هم گویند نام قریه ای است در وشم یمامه. و با کسر ثاء هم روایت شده است
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
خاکستر. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
جمع واژۀ رمضان، ماه نهم سال عربی
لغت نامه دهخدا
(پُ مَ)
که بسیار بستوه آرد
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ناقه قرماء، شتر مادۀ پوست بینی بریده آونگان گذاشته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گوسفند پایهاسفید. (مهذب الاسماء). میش سیاه پایها که سائر بدن آن سپید باشد. (منتهی الارب). میش سیاه پا که سایر قسمتهای تن وی سفید باشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، سنه رملاء،سال بی باران. (منتهی الارب). سال کم باران و اندک نفع. (از اقرب الموارد). سال کم باران. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رمداء
تصویر رمداء
شترمرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درماء
تصویر درماء
بی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برملا
تصویر برملا
آشکارا هویدا آشکارا وظاهر وهویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراثاء
تصویر قراثاء
قراثا در فارسی فرخرما خرمای درشت و کشیده بهترین قسم خرماست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماء
تصویر ارماء
انداختن، افزون ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
قرضدار، وام دار، جمع غریم، وامخواهان جمع غریم وامدار بدهکاران، طلبکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرنباء
تصویر قرنباء
خنفساء: اندر مثل است که قرنبا در دیده مادر است حسنا (ایرح میرزا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرمساق
تصویر قرمساق
ترکی فدرنگ زن به مزد کسی که زن خود را بدیگران دهد دیوث قرمپوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرماء
تصویر عرماء
مار خجک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املاء
تصویر املاء
((اِ))
پر کردن، مطلبی را بیان کردن تا دیگری بنویسد، درست نویسی، رسم الخط، دیکته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمضاء
تصویر رمضاء
((رَ))
ریگ تافته، ریگ گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرمساق
تصویر قرمساق
((قُ رُ))
دیوث، بی ناموس
فرهنگ فارسی معین
بی غیرت، جاکش، دیوث، قرمپف، قلتبان، نامرد
فرهنگ واژه مترادف متضاد