زمینی است در یمامه مشتمل بر مزارع و قری و نخلستانها، و هزمه از دههای آن است که در آن گروهی از بنی قریش و بنی قیس بن ثعلبه زندگی میکنند. قرقری چهار دژ است. (معجم البلدان)
زمینی است در یمامه مشتمل بر مزارع و قری و نخلستانها، و هزمه از دههای آن است که در آن گروهی از بنی قریش و بنی قیس بن ثعلبه زندگی میکنند. قرقری چهار دژ است. (معجم البلدان)
استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املای دیگر واژۀ غرغره
استوانه ای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد، قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ یا طناب یا فیلم یا نوار یا امثال آن ها به کار می رود چرخ نصب شده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت یا دورۀ شیاردار برای حمل طناب یا تسمۀ جناغی یا زنجیر، پولی، املایِ دیگر واژۀ غِرغِرِه
محصل منع. (آنندراج). قرق کننده. منعکننده. آنکه مأمور قرق کردن شکارگاه شاه است تا دیگری در آنجا صید نکند: قرقچی سلطان شریعت است. (رفیع واعظ، در صفت ماه رمضان، از آنندراج). رجوع به قرق شود
محصل منع. (آنندراج). قرق کننده. منعکننده. آنکه مأمور قرق کردن شکارگاه شاه است تا دیگری در آنجا صید نکند: قرقچی سلطان شریعت است. (رفیع واعظ، در صفت ماه رمضان، از آنندراج). رجوع به قُرُق شود
مؤلف آتشکده آرد: از شاعران گیلان است و جوانی است مستعد که در خدمت خان احمدخان به رتق و فتق کارهای مردم همت می گماشته بعد از انقلاب حرکت کرده و به قزوین آمده. اسمش مولانانورالدین محمد است. این چند شعر از او انتخاب شد: از آن چون صید ناوک خورده از پیشت گریزانم که شاید شغل صیدم فارغت ازدیگران سازد. * ناورد تاب وداعش دل بی تاب ای کاش که نهان بار سفر بندد و غافل برود. * مردم از نومیدی و شادم که نومید از تو ساخت سختی جان دادنم امیدواران ترا. * مگر از خانه برون بود که شب در کویش هیچ ذوقم به نگاه در و دیوار نبود. * من از جفاش نترسم ولی از آن ترسم که عمر من به جفا کردنش وفا نکند. * از امتداد گردون شادم که میتوان کرد بیگانه وار با او آغاز آشنائی. * نالۀ من گر اثری داشتی یار ز حالم خبری داشتی آنکه به من از همه دشمن تر است کاش ز من دوست تری داشتی. (آتشکدۀ آذر چ دکتر شهیدی ص 168)
مؤلف آتشکده آرد: از شاعران گیلان است و جوانی است مستعد که در خدمت خان احمدخان به رتق و فتق کارهای مردم همت می گماشته بعد از انقلاب حرکت کرده و به قزوین آمده. اسمش مولانانورالدین محمد است. این چند شعر از او انتخاب شد: از آن چون صید ناوک خورده از پیشت گریزانم که شاید شغل صیدم فارغت ازدیگران سازد. * ناورد تاب وداعش دل بی تاب ای کاش که نهان بار سفر بندد و غافل برود. * مردم از نومیدی و شادم که نومید از تو ساخت سختی جان دادنم امیدواران ترا. * مگر از خانه برون بود که شب در کویش هیچ ذوقم به نگاه در و دیوار نبود. * من از جفاش نترسم ولی از آن ترسم که عمر من به جفا کردنش وفا نکند. * از امتداد گردون شادم که میتوان کرد بیگانه وار با او آغاز آشنائی. * نالۀ من گر اثری داشتی یار ز حالم خبری داشتی آنکه به من از همه دشمن تر است کاش ز من دوست تری داشتی. (آتشکدۀ آذر چ دکتر شهیدی ص 168)
جهیرالصوت. شاعر گوید: قدکان هداراً قراقریا. خوش آواز. گویند: حاد قراقری. (از اقرب الموارد). حادی خوش آواز. نسبت است به قراقر. سائق خوش آواز. (منتهی الأرب). رجوع به قراقر شود
جهیرالصوت. شاعر گوید: قدکان هداراً قراقریا. خوش آواز. گویند: حاد قراقری. (از اقرب الموارد). حادی خوش آواز. نسبت است به قراقر. سائق خوش آواز. (منتهی الأرب). رجوع به قراقر شود