جدول جو
جدول جو

معنی قرقر

قرقر
سخنان درشت و زیر لبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض
قرقر کردن: سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، قرقر کردن
تصویری از قرقر
تصویر قرقر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قرقر

قرقر

قرقر
صدای چرخ یا دولاب، هنگام چرخیدن، صدای لولای در، هنگام باز و بسته شدن، املایِ دیگر واژۀ غِرغِر
قرقر
فرهنگ فارسی عمید

قرقر

قرقر
پوست روی، زمین هموار نادرست نویسی غرغر: آوای شکم، غرولند زیرلبی
قرقر
فرهنگ لغت هوشیار

قرقر

قرقر
دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن واقع در 20000 گزی جنوب خاور داران و7000 هزارگزی راه داران به سمندگان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی، هوای آن معتدل. 271 تن سکنه دارد. محصول آن غلات آبی و دیمی، کتیرا و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

قرقر

قرقر
نام جد ابومحمد عبدالله بن عمر بن احمد بن قرض حافظ راوی است. وی از علی بن محمد بن منصور هاوی روایت کند و ابوالحسین محمد بن احمد بن جمیع غسانی از او روایت دارد. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

قرار

قرار
زمان یا مکان ملاقات، آرامش، آسودگی، رای و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود، عهد و پیمان، پایداری، در علم حقوق حکمی از سوی مقام قضایی
قَرار دادن: جا دادن، استوار ساختن، برقرار کردن
قَرار داشتن: برقرار بودن، جا داشتن، آرامش داشتن، وعدۀ ملاقات داشتن
قَرار گذاشتن: شرط کردن، عهد و پیمان کردن
قَرار گرفتن: استوار و محکم شدن، ساکن شدن، جا گرفتن، آرام گرفتن، ثابت گشتن
قَرار مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان
قَرار و مدار: بند و بست، شرط، عهد و پیمان، قرار مدار
قرار
فرهنگ فارسی عمید