جدول جو
جدول جو

معنی قرطبان - جستجوی لغت در جدول جو

قرطبان
غلتبان، برای مثال تو را ملک سلیمان باد و خصمت / چو هدهد قرطبان چون دیو مزدور (انوری - ۲۳۱ حاشیه)
تصویری از قرطبان
تصویر قرطبان
فرهنگ فارسی عمید
قرطبان
(قَ طَ)
مرد بی غیرت. بی رشک. آنکه در حق زن خود غیرت ندارد، مرد قوّاد. (منتهی الارب). جاکش. قرتبان
لغت نامه دهخدا
قرطبان
پارسی تازی گشته غلتبان غرچه، جاکش جافکش سنگی کوتاه به شکل استوانه که آن را روی پشت بام غلطانند تا هموار و محکم شود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قربان
تصویر قربان
(پسرانه)
چیزی که بوسیله آن به خدا تقرب یابند، قربانی، فدایی، نزدیک شدن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قربان
تصویر قربان
ظرفی که در آستانۀ پر شدن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربان
تصویر قربان
ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
عنوانی احترام آمیز در خطاب به آقایان
قربانی
جعبه ای که کمان را درآن می گذاشتند، کماندان
قربان کردن: ذبح کردن حیوانی حلال گوشت مانند گاو، گوسفند و شتر در راه خدا و صدقه دادن گوشت آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاطربان
تصویر قاطربان
قاطرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، استروان، استربان، استردار، قاطردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرابین
تصویر قرابین
کارابین، نوعی تفنگ لوله کوتاه سرپر، قرابین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرنباد
تصویر قرنباد
کراویا، گیاهی چتری با گل های سفید و تخمی شبیه زیره که مصرف دارویی دارد، شاه زیره، زیره رومی، کرویا، کراویه
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با برگ های ریز و دانه هایی شبیه ماش که بیشتر در گندم زار می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرنبان
تصویر غرنبان
در حال غرنبیدن، غرنبنده
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
تثنیۀ قطب در حالت رفعی، گیاهی است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
داهیه، خوی گیر، زین یا جل شتر که پالان بر زیر آن نهند. (منتهی الارب). قرطاط. رجوع به قرطاط شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ بَ)
شهری است در لبنان (کسروان). (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
عید قربان، عید اضحی. گوسفندکشان. روز دهم ذیحجه الحرام است. و یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است. در این روز حاجیان در منی ̍ نزدیک مکه گوسفند قربانی کنند:
تیر مژگان و کمان ابرویش
عاشقان را عید قربان میکند.
؟
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری مشهد و دوهزارگزی شمال کشف رود واقع است. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. 9 تن سکنه دارد. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این ده را به اصطلاح محلی کلاته قربان نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
معرب مرتبان. حالا قسمی ظرف شیشه ای را گویند و درقدیم گویا به ظرفی سفالین می گفته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ظرف زجاجی. (ناظم الاطباء). بستوقه، مرطبان کوچک سفالین. (منتهی الارب). و رجوع به مرتبان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
مرد بی رشک، آنکه در حق زن خود غیرت ندارد، مرد زن جلب. (منتهی الارب). قلتبان. رجوع به قلتبان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ)
قلتبان. (ناظم الاطباء) (برهان). به چشم خودبین. (برهان) ، ازخودراضی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ)
هرطمان است، یا جلبان که هردو دانه معروف است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اضطبان
تصویر اضطبان
بغل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشبان
تصویر سرشبان
مهتر چوپانان، رئیس شبانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترزبان
تصویر ترزبان
زبان آور، خوش بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسبان
تصویر خرسبان
نگهبان خرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرطمان
تصویر خرطمان
دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارطلان
تصویر ارطلان
لاتینی گشته توکا از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که بوسیله آن بسوی خداوند تقرب پیدا کنند، و روز دهم ذیحجه که حجاج در مکه قربانی میکنند عیداضحی یا عید قربان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مرتبان چینی دهن ظرف و کوزه گلی لعاب دار یا چینی دهن گشاد: ... با تمامی چینی آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها ودیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری که در چینی خانه موجود بود وقف ژستانه متبرکه صفیه صفویه... فرموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتبان
تصویر قرتبان
نادرست نویسی غرتبان پارسی است قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرطمان
تصویر قرطمان
دوسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقربان
تصویر عقربان
گژ دم: نرینه، کرم گوش دو دنبه زنگی دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربان
تصویر قربان
((قُ))
هرچیزی که به وسیله آن به خداوند تقرب جویند، عنوانی برای نشان دادن ارادت و اخلاص به فردی که دارای مقام مهمی است، صدقه، تصدق
قربان صدقه کسی رفتن: کنایه از اظهار محبت و اخلاص و ارادت کردن به کسی، اصرار و التماس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قربان
تصویر قربان
((قَ))
کمان دان، جای کمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترزبان
تصویر ترزبان
ترجمان، مترجم
فرهنگ واژه فارسی سره
برخی، تصدق، فدا، نثار
فرهنگ واژه مترادف متضاد