جدول جو
جدول جو

معنی قرح - جستجوی لغت در جدول جو

قرح
قرحه ها، زخم ها، ریش ها، جراحت ها، در پزشکی آبله ها، جمع واژۀ قرحه
تصویری از قرح
تصویر قرح
فرهنگ فارسی عمید
قرح
آبله ای که چرک و خون در آن پیدا شود
تصویری از قرح
تصویر قرح
فرهنگ لغت هوشیار
قرح
((قَ))
زخم، اثر گزیدگی سلاح، آبله ریز که بر اندام برآید
تصویری از قرح
تصویر قرح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرحه
تصویر قرحه
زخم، ریش، جراحت، در پزشکی آبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرحه
تصویر قرحه
زخم چرکین ریش آغاززمستان، مهتر بزرگ یاران یک قرح زخم ریش، آبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقرح
تصویر تقرح
آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ریش انگیز خستان تولید جراحت کننده توضیح دوایی را نامند که بقوت حرارت و نفوذ و جذب خود بتحلیل بر دو فانی ساز در طوباتی (را) که میان اجزای جلد است و احداث قرحه نماید مانند: بلادر (مخزن الادویه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرح
تصویر مقرح
((مُ قَ رِّ))
تولید جراحت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرن
تصویر قرن
سده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرض
تصویر قرض
وام، بدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدح
تصویر قدح
سبو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارح
تصویر ارح
فراخپای هموار پای کسی که پایش گودی نداشته باشد پهن پا در پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درح
تصویر درح
راندن پیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرح
تصویر ذرح
آله کلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرح
تصویر فرح
(دخترانه)
شادمانی، سرور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طرح
تصویر طرح
نمودار، پیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرح
تصویر شرح
آشکاری، فرانمون، گزارش، زند، ریز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برح
تصویر برح
خشم کردن، غضب نمودن، نیست شدن، زایل گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقح
تصویر رقح
بازرگانی سوداگری، پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترح
تصویر ترح
اندوهگین شدن، فرود آمدن اندوه، غم، فقر و درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
ستور چرنده، درخت بلند، چرا دادن، چریدن، شاشیدن، فرستادن، رها کردن دهش بی درنگ، رفتار نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح
تصویر شرح
بیان، کشف، باز نمودن، چگونگی، روشن کردن، گزارش، گشودن، وسعت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
کوشک، کاخ بلند، آشکار کردن، ساختمانی است مر بخت النصر را نزدیک بابل، خانه آراسته ناب نیامیخته، گزیده، پاک نژاد: مرد کوشک قصر بلند کاخ. یا صرح ممرد. قصر رخشان و ساده و هموار، فلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبح
تصویر قبح
زشتی، زشت بودن، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قزح
تصویر قزح
ادویه، چاشنی، تخم پیاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرط
تصویر قرط
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرع
تصویر قرع
ریختن موی سر، کچل شدن، کچلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قروح
تصویر قروح
قرح ها، قرحه ها، جمع واژۀ قرح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرح
تصویر شرح
گشودن، وسعت دادن، فراخ کردن چیزی، آشکار نمودن و بیان کردن مساله یا امر غامض، توضیح و تفسیر مساله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد، نوشته ای که در توضیح کتاب، شعر یا نوشتۀ دیگر نوشته شود، نود و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه، الم نشرح، انشراح
شرح دادن: توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارح
تصویر قارح
ریش کننده، زخم زننده،، ستور تمام دندان، چهارپایی که دندان های نیش او درآمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرح
تصویر فرح
شاد شدن، شادمان شدن، شادی، شادمانی، سرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرع
تصویر قرع
دیگی شبیه کدو تنبل در دستگاه تقطیر به همراه، که مایع در آن جوشانده می شد، کوفتن، زدن
قرع وانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفتن گلاب، عرق و مانند آن، شامل یک دیگ، لولۀ افقی و لوله ای مارپیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرب
تصویر قرب
قربه ها، مشک های آب یا شیر، جمع واژۀ قربه
فرهنگ فارسی عمید