جدول جو
جدول جو

معنی قرت - جستجوی لغت در جدول جو

قرت
ترکی پیرماستینه نادرست نویسی غرت غرتبان غلتبان کشخان غرچه (دیوث) برفاب، رنگ پریدگی دیوث قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
قرت
((قَ))
دیوث، بی غیرت، قلتبان، قواد، کلتبان
تصویری از قرت
تصویر قرت
فرهنگ فارسی معین
قرت
((قُ))
یک دم آب، جرعه
قرت قرت: جرعه جرعه
تصویری از قرت
تصویر قرت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرتی
تصویر قرتی
ویژگی کسی که بیش از حد به ظاهر خود می رسد
فرهنگ فارسی عمید
نادرست نویسی غرتی پارسی است مردی که تمام هم خود را مصروف صورت ظاهر و لباس کند ژیگولو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرته
تصویر قرته
نادرست نویسی غرده غرته غرچه پارسیاست دیوث قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتی
تصویر قرتی
((قِ))
جلف، سبک، غرتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرتی بازی درآوردن
تصویر قرتی بازی درآوردن
نادرست نویسی غرتی بازی درآوردن کارزننده ای کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غرتی بازی عمل قرتی: همه دو نسلی که پس از وقایع مشروطیت درین آب و خاک سری توی سرها در آوردند... اگر هم چشمشان یکراست بدست قرتی بازیهای دوره جوانی خودشان نبود که در پاریس و لندن و برلن گذرانده بودند دست کم گوششان فقط بدهکار به سه مکتوب آقاخان کرمانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غرتبوس پارسی است غرت غلتبان کلتبان غرچه (دیوث) دیوث قواد قرمساق: شلغم و باقلی است گفته تو نمک ای قلتبان، ترا باید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتبان
تصویر قرتبان
نادرست نویسی غرتبان پارسی است قلتبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرتان
تصویر قرتان
بام وشام بامدادوشبانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرت قرت
تصویر قرت قرت
جرعه جرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرن
تصویر قرن
سده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قرض
تصویر قرض
وام، بدهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قربت
تصویر قربت
نزدیکی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدرت
تصویر قدرت
توانایی، توان، نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوت
تصویر قوت
نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورت
تصویر ورت
عوض
فرهنگ واژه فارسی سره
گیاهیست چون نی و نوعی از غله، دارای برگهای دراز ساقه راست و نازک، دانه هایش در روی شاخه کوتاهی بشکل خوشه پهلوی هم و پیوسته بیکدیگر تشکیل میشود و این دانه ها را میتوان مانند گندم آرد کرد و برای پختن نان بکار برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقت
تصویر رقت
نرمی، ملایمی، نازکی و باریکی، تنگ گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از رده دو لپه ییهای جدا گلربگ که تیره مخصوصی به نام زرشکیان از تیره نزدیک به تیره آلالگان است. زرشک معمولی درختچه ایست به ارتفاع 2 تا 3 متر که معمولا در حاشیه جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران میروید برگهاش دندانه دار و گلهایش زرد رنگ و مجتمع به صورت خوشه و آویخته است. میوه آن کوچک و قرمز رنگ و بیضوی به طول 7 تا 8 و به عرض 3 میلیمتر میباشد. ریشه و برگ و میوه آن بمصارف دارویی میرسد برباریس انبر باریس
فرهنگ لغت هوشیار
حالت نیم خواب، حالت کسی که او را خواب آمده، پی در پی چشم بر هم نهادن و باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرت
تصویر خرت
سوراخ سوزن
فرهنگ لغت هوشیار
بی معنی مزخرف لاطایل، منحرف از راه راست: از راه پرت افتاده است. یا از مرحله پرت است دور از اصل موضوع است: (وقتی دیدم لیدیا اینقدر از مرحله پرت است ناچار شدم بوی گفتم) (دشتی)، گیج. اسباب خرده و ریزه متفرقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلت
تصویر قلت
کم شدن، کم بودن، کمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت
تصویر پرت
دورافتاده، کنار، منحرف
پرت شدن: افتادن از بالا به پایین، فرو افتادن
پرت کردن: دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر
پرت و پلا: پراکنده، پخش، سخنان بیهوده و بی معنی، چرند و پرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوت
تصویر قوت
خوراک، خوردنی، طعام، روزی
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرط
تصویر قرط
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوت
تصویر قوت
توان، نیرو، زور، فیض خداوند
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرع
تصویر قرع
ریختن موی سر، کچل شدن، کچلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورت
تصویر قورت
عمل فرو بردن مواد غذایی از حلق، آن مقدار مایعات که با یک بار فرو بردن نوشیده شود، جرعه، قلپ مثلاً یک قورت آب خوردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قربت
تصویر قربت
نزدیکی، نزدیکی در مکان و منزلت، آنچه موجب تقرب به خدا گردد از طاعت، عبادت و کارهای نیکو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرت
تصویر پرت
ضایعات مادۀ اولیه در جریان تولید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقت
تصویر رقت
نرمی و نازکی، رحمت، مهربانی، شرم، رقیق بودن
فرهنگ فارسی عمید