معنی قرت قرت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قرت قرت
قرت قرت
- قرت قرت
- جرعه جرعه. (ناظم الاطباء). نام آواز فروبردن آب بسیار به گلو
لغت نامه دهخدا
قرچ قرچ
- قرچ قرچ
- صدای ساییدن دندان ها به هم، قرچ قروچ، دندان قروچه
فرهنگ فارسی عمید
فرت فرت
- فرت فرت
- بجلدی بشتاب: چو فرت فرت زحمدانم آب شهوت جست لبم چنین شد و چشمم چنان زحیرانی
فرهنگ لغت هوشیار
قره قورت
- قره قورت
- ترکی ترپک هلناک آب کشک جوشیده ترف (گویش نایینی)
فرهنگ لغت هوشیار
قره قروت
- قره قروت
- یکی از انواع لبنیات به رنگ سیاه و بامزه بسیار ترش که از دوغ به دست می آید
فرهنگ فارسی معین