جدول جو
جدول جو

معنی قرافیص - جستجوی لغت در جدول جو

قرافیص
(قَ)
جمع واژۀ قرفصاء. (ناظم الاطباء). رجوع به قرفصاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرافیل
تصویر سرافیل
(پسرانه)
مخفف اسرافیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرافیل
تصویر سرافیل
اسرافیل، در ادیان سامی، فرشتۀ موکل بر باد که در روز رستاخیز در صور خود می دمد تا مردگان زنده شوند
فرهنگ فارسی عمید
بلورهای نرم و سیاه رنگ کربن که بر کاغذ رد سیاهی به جای می گذارد و در تهیۀ مغز مداد و زغال های صنعتی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
هنر ترسیم و نمایش چیزی به وسیلۀ نوشته یا نقش که در تهیۀ پوسترهای تبلیغاتی، جلد کتاب ها و مانند آن کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراریط
تصویر قراریط
قیراط ها، واحد اندازه گیری وزن الماس و جواهرات، جمع واژۀ قیراط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرابین
تصویر قرابین
کارابین، نوعی تفنگ لوله کوتاه سرپر، قرابین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
عبور و مرور وسایل نقلیه، حمل و نقل، انبوهی وسایل نقلیه در خیابان و جاده که در امر عبور و مرور اختلال ایجاد می کند
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
گیاهی است منوم و آن غیر بنگ است
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حرقوص
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرمص. (منتهی الارب). رجوع به قرمص شود، ج قرماص. رجوع به قرماص شود، جمع واژۀ قرموص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قرموص شود
لغت نامه دهخدا
خوشبختان، لفظ عبری است که گاهی بدون ترجمه وارد شده است چنانکه در کتاب داود 17:5 و اول سموئیل 15:23 و 19:16 مذکور است و گاهی بلفظ بت ترجمه می شود. (کتاب پیدایش 31:19 و 34 و 35). و ظاهراً قصد از بت ها و خدایان صاحب خانه می باشد مثل الپلناتیس که خدای رومیان بوده و از آیه ای که در اول سموئیل 19:13 واقع است یعنی که میکائیل شاؤل را فریب داده ترافیم را در رختخواب داود گذارد معلوم می شود که ترافیم بهیئت آدم بوده است و چون غیر از بت پرستان در نزد سایرین هم یافت می شد می توان گفت که اشاره به بعضی از آلات یا مطالب نجوم فلکی می باشد. و از آیه ای که هوشیع نبی در 3:4 از صحیفۀ خود می فرماید معلوم می شود که بنی اسرائیل بطوری در حالت کفر و دریای ضلالت غرق می شوند که نه تنها عبادت خدا بلکه تمامی عبادات را فراموش می نمایند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قرنوص. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قرنوص شود
لغت نامه دهخدا
(قُ فِ)
سطبر. (منتهی الأرب). ستبر و کلفت. (ناظم الاطباء) ، چست و چابک. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء). جلد ضخم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عرفاص. رجوع به عرفاص شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فی ی)
ابوالفضل جوهری از محدثان بود. (از معجم البلدان). محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
احمد بن ابراهیم بن حکم بن صالح مکنی به ابودجانه قرافی منسوب است به قرافه که دوده ای است از معافر. وی از حرمله بن یحیی وزیر سعید اربلی و جز او حدیث کند و بطوری که ابن یونس گوید به سال 499 هجری قمری وفات کرده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ فی ی)
نسبت است به قرافه. (معجم البلدان). رجوع به قرافه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
عبور و مرور وسائط نقلیه انگلیسی شد و آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراهید
تصویر قراهید
ریزه گوسپندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافص
تصویر قرافص
چالاک وستیبر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
زغالی است خالص که از خود اثر سیاهی روی کاغذ میگذارد و آنرا برای ساختن مداد بکار میبرند و از جمله شبیه فلزات است
فرهنگ لغت هوشیار
نمودار خطوطی که نماینده صور و اعمال است نمودار، ترسیم فرانسوی دستور سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرابیس
تصویر قرابیس
جمع قربوس، کوهه زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
قرابینه فرانسوی تازی گشته توفک تفنگ کوچک، جمع قربان، همنشینان برخیان قسمی تفنگ کوتاه و سبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسیا
تصویر قراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراصیا
تصویر قراصیا
یونانی تازی گشته آلبالو گیلاس از گیاهان آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
انگشتو گونه ای افروشه (حلواء) نوعی حلوای سخت و لزج که آن را مانند قبیطا سازند با مغز و بی مغز و با قیچی آن را باندازه یک گلوله یا بزرگتر برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراطیس
تصویر قراطیس
جمع قرطاس، رخنه ها، کاغذها
فرهنگ لغت هوشیار
مرزیهیدن مرخشگان زبانزد اخترماری (مرخشه نحس) یونانی تازی گشته زغال اخته از گیاهان زغال اخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافصه
تصویر قرافصه
آشکار دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
((تِ))
رفت و آمد وسایل نقلیه در خیابان، شدآمد (واژه فرهنگستان)، راه بندان
فرهنگ فارسی معین
((گِ))
هنر ترسیم خط و نوشته و پدید آوردن نقش های تصویری بر یک سطح برای القای پیامی معین، هنر ترسیمی ارتباط تصویری، نمودار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرافیت
تصویر گرافیت
((گِ))
نوعی زغال که از آن در ساختن مداد استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
شدامد
فرهنگ واژه فارسی سره