- قذیف
- پرتابیده پرتاب شده، پرتابنده پرتاب کننده، دشنام دهنده
معنی قذیف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث قذیف و گروهه توپ
سخن زشت
شهر دور، دشت دور، دور افکن کمان
منجنیق که از آن تیر و سنگ اندازند
قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
لاغر تکیده: مرد، سست نازک
خم خرما، خم بازشده
کم خوراک کم خوار: مرد، کم موی مرد، ابر پر بار، پاسی ازشب
تهمت و افترا بستن، استفراغ کردن، دشنام دادن، پرتاب کردن، دور انداختن
خاشاک در چشم یا در جام می، ریم زهدان خاشاک، جمع اقذاء
ارنگ چفته (اتهام)، سنگ انداختن سوی زی، کنگره در ساختمان، ستیغ بر آمدگی در کوه، رود کنار، جای لیز، دور دور دست، جمع قذوف، دور دست ها و دوری، سوی زی، جای لیز، بیابان فراخ، جمع قذفه، کنگره ها سنگ انداختن، ببدی نسبت کردن دشنام دادن، قی کردن
آلتی که آنرا از فلز یا شیشه سازند و دهانه آن به شکل مخروطی است که از پائین بلوله استوانه متصل میگردد و مایعات را بوسیله آن در ظرف دهان تنگ می ریزند
وسیله ای فلزی یا پلاستیکی یا شیشه ای یا کائوچویی که دهانه آن مخروطی شکل است و از پایین به لوله ای استوانه ای متصل می شودومایعات را به وسیله آن می توان به راحتی در ظروف دهان تنگ ریخت
وسیلۀ فلزی یا شیشه ای دهان گشادی که دنبالۀ آن شبیه لوله است و مایعات را به وسیلۀ آن در ظرف های دهان تنگ می ریزند