معنی قذی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قذی
قذی
قذی
خاک باریک. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اقذاء و قُذی ّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قذی
قذی
رجل قذی العین، مردی که در چشم او خاشاک افتاده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قذی
قذی
زنان را باشد چنانکه مذی مردان را. کل ذکر یمذی و کل انثی تقذی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قذی
قذی
بیرون انداختن چشم خاشاک و خم را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قذت العین قَذیا و قَذَیانا و قُذیاو قَذی ً، بیرون انداخت چشم خاشاک و خم را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به مادۀ فوق شود
لغت نامه دهخدا
قذی
قذی
بیرون انداختن چشم خاشاک و خم را. (منتهی الارب). رجوع به قَذْی ْ شود
لغت نامه دهخدا
قلی
قلی
غلام، بنده، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند حسینقلی، حسنقلی
فرهنگ نامهای ایرانی
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.