جدول جو
جدول جو

معنی قیف

قیف
وسیله ای فلزی یا پلاستیکی یا شیشه ای یا کائوچویی که دهانه آن مخروطی شکل است و از پایین به لوله ای استوانه ای متصل می شودومایعات را به وسیله آن می توان به راحتی در ظروف دهان تنگ ریخت
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قیف

قیف

قیف
آلتی که آنرا از فلز یا شیشه سازند و دهانه آن به شکل مخروطی است که از پائین بلوله استوانه متصل میگردد و مایعات را بوسیله آن در ظرف دهان تنگ می ریزند
فرهنگ لغت هوشیار

قیف

قیف
وسیلۀ فلزی یا شیشه ای دهان گشادی که دنبالۀ آن شبیه لوله است و مایعات را به وسیلۀ آن در ظرف های دهان تنگ می ریزند
فرهنگ فارسی عمید

قیف

قیف
آلتی که آن را از فلز یا شیشه سازند و دهانۀ آن بشکل مخروطی است که از پائین به لوله ای استوانه ای متصل میگردد و مایعات را بوسیلۀ آن در ظرف دهان تنگ میریزند، (فرهنگ فارسی معین)،
تکاو، تکاب، طرجهساله، طرجهاره، قمع، (منتهی الارب)، رجوع به قمعشود،
- قیفهای لرزان، نام بخشی است از دستگاه گوارش لاله های دریایی، عده قیفهای لرزان برحسب سن جانور تغییر می یابد (از 5 الی 1500 عدد) و در سطح فوقانی صفحه باز می شوند، آب دریا بواسطۀ قیف های مذکور در شبکه های حفرۀ عمومی بدن ریخته و از آنجا به تمام نقاطمیرود، رجوع به جانورشناسی عمومی چ دانشگاه ج 1 صص 250-251 شود
لغت نامه دهخدا

زیف

زیف
دیوار بند، پایه پایه نردبان، سیم نبهره ناسره قلب (زر و سیم پول)
زیف
فرهنگ لغت هوشیار