جدول جو
جدول جو

معنی قدمه - جستجوی لغت در جدول جو

قدمه
سریانی تازی گشته از قودمت پیش پیشی، دلیری سریانی تازی گشته قدمت در فارسی کهوانی پیشینگی دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقدمه
تصویر مقدمه
پیش آغاز، پیش درآمد، پیش گفتار، دیباچه، سرآغاز
فرهنگ واژه فارسی سره
پیشکش، پیشباج (مالیات قبل از موعد)، پیشداد آنچه پیشکشی به کشاورز داده می شود، پیشکش کردن، پیشکش هدیه، مالیاتی که قبل از موعد پرداخت مطالبه کنند (ایلخانان مغول)، آنچه برزگر از پش گیرد مبلغ معینی که بعنوان مساعده سال بزارع میدهد و هنگام برداشت پس میگیرد، جمع تقادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدمه
تصویر تقدمه
پیش افتادن، درپیش شدن، پیشی کردن، پیشکش کردن، پیشکش، پیشکشی، هدیه
تقدمۀ معرفت: در پزشکی پیش بینی طبیب از عاقبت مرض
فرهنگ فارسی عمید
پیشاپیش، جلوتر، از پیش، اول از هر چیزی و جز پیشین و نخستین از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدمه
تصویر تقدمه
((تَ دِ مِ))
پیشکش کردن، پیشکش، مبلغ معینی که به عنوان مساعده و برحسب قرار معین مالک در آغاز مال به زارع می دهد و هنگام برداشت پس می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقدمه
تصویر مقدمه
((مُ قَ دَّ مِ))
اول چیزی، قسمت جلوی لشکر، حادثه، واقعه، آغاز، شروع کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقدمه
تصویر مقدمه
اول چیزی، طلیعه، مطلبی که پیش از مطلب اصلی گفته شود برای فهم مطالب دیگر، آنچه در ابتدای کتاب نوشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قدما
تصویر قدما
پیشینیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادمه
تصویر ادمه
پاره پوست، پشت پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدمه
تصویر پدمه
بهره، حصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقمه
تصویر دقمه
پیشدهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
گزند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
اجتماع مردم، قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
مصیبت، آسیب، گزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادمه
تصویر قادمه
قادم، پیشرو، پر دراز از بال مرغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیمه
تصویر قیمه
خورشی که از گوشت ریزکرده، لپه، پیاز داغ، سیب زمینی سرخ کرده و رب تهیه می شود، گوشت خردکرده
قیمه کردن: کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلمه
تصویر قلمه
قلم مانند، در کشاورزی قسمتی از شاخۀ درخت که آن را به شکل قلم می برند و در شرایطی نگه می دارند تا ریشه داده و سبز شود
قلمه زدن: ( در کشاورزی، بریدن قلمه، کاشتن قلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیمه
تصویر قدیمه
مؤنث واژۀ قدیم، پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
پیشی، دیرینگی، سابقه در امری، در فلسفه قدم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه
تصویر صدمه
آسیب، آزار، راندن و دفع کردن، کوبیدن دو چیز به هم، مصیبت
صدمه خوردن: آسیب دیدن، آزار دیدن
صدمه دیدن: آسیب دیدن، آزار دیدن، صدمه خوردن
صدمه کشیدن: رنج و آزار کشیدن، تحمل مشقت کردن
صدمه زدن: آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خدمه
تصویر خدمه
خادم، مجموع کارکنان یک وسیله، مکان یا ماشین مثلاً خدمۀ مسجد، خدمۀ هواپیما، خدمۀ هتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدوه
تصویر قدوه
سرمشق، الگو، کسی که به او اقتدا کنند، شخصی که از او پیروی کنند، پیشوا
فرهنگ فارسی عمید
مونث قادم و پیشپالان، پر دراز مونث قادم، مقدم پالان، پر دراز بال مرغ، جمع قوادم و قدامی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غامه از گل های خاتمکاری ترکی دشنه گرجی، جمع قائم، پایا ها
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غدومه مادر دخت از گیاهان گیاهی است از تیره صلیبیان که علفی است و دارای گلهای کوچک و زرد رنگ می باشد و معمولا در کنار جاده ها روییده می شود. در این گیاه اسانس گوگردداری وجود دارد. دانه های آن به عنوان ضد اسکوربوت و مدور و خلط آور بصورت شربت یا دم کرده مصرر میشود و بیشتر در موارد گرفتگی صدا و بیماریهای حنجره و غیره به کار می رود. میوه این گیاه خورجین است قدومه شیرازی اروسمین اروسم بلغ الرنیس فجل الجمال تودری توذری توذریج سماره مار درخت قصیصه درینه اسحار بزرالهوه بزرخمخم جفنج اشجاره اریسیمن. یا قدومه بدل. قدومه کوهی. یا قدومه شهری. گونه ای قدومه که در ایران و بین النهرین می روید و دارای برگهای باریکی است که از کرک پوشیده شده و گلهایش خوشه یی کوچک و میوه اش خورجینک محتوی دو دانه است. دانه های آن قهوه یی روشن است و مانند قدومه شیرازی مصرف می شود الوسن صحرایی یا قدومه شیرازی. قدومه. یا قدومه کوهی. گونه ای قدومه که دارای برگهای کامل و ضخیم است و گلهایش برنگ مختلف دیده می شوند و دارای گل آذین خوشه یی است. این گیاه در نواحی کوهستانی اروپا و آسیا می روید و بیشتر به عنوان یک گیاه زینتی در باغچه ها کشت می شود قدومه بدل حرفه مر شمر مره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمیه
تصویر قدمیه
پیشرفتگی فرسنتور بادی از ساز ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمت
تصویر قدمت
کهنگی و دیرینگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قدیم. یا قدماء خمسه. در میان فلاسفه یونان کسانی بودند که قایل به پنج مبدا قدیم برای عالم وجود بودند: باری تعالی نفس هیولی دهر و خلا و بتعبیر دیگر: باری تعالی نفس کلیه هیولای اولی مکان و زمان مطلق
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قدع و شرمگین: زن گبه کوتاه (گبه جبه تازی گشته) مونث قدع و شرمگین: زن
فرهنگ لغت هوشیار
قدرت در فارسی اژ زور توی چمک خود ز ازل ز عون تو دست مراست این چمک تروک (گویش مازندرانی) دسلات (گویش مهابادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قداه
تصویر قداه
بوی خوش قدا نیز همین آرش را دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدامه
تصویر قدامه
دیرینگی کهنگی پیشینگی
فرهنگ لغت هوشیار
سخت دشوار، نابودی، خشکسال، کار بی اندیشه بی باک دنبال درد سر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار