- قدرت
- توانایی، توان، نیرو
معنی قدرت - جستجوی لغت در جدول جو
- قدرت
- توانستن، توانایی داشتن، توانایی انجام دادن کاری یا ترک آن، توانایی، نیرو، سلطه، نفوذ فرمان
قدرت داشتن: نیرو و توانایی داشتن
قدرت کردن: قدرت و توانایی نشان دادن
قدرت نمودن: قدرت و توانایی نشان دادن، قدرت کردن
- قدرت
- توانستن، توانائی داشتن
- قدرت ((قُ رَ))
- توانایی داشتن، توانستن
- قدرت
- Power, Authority, Forcefulness, Formidability, Strength, Vigor
- قدرت
- autoridade, força, formidabilidade, poder, vigor
- قدرت
- власть , решимость , грозность , сила
- قدرت
- Autorität, Durchsetzungsvermögen, Formidabilität, Macht, Stärke, Kraft
- قدرت
- władza, stanowczość, formidabilność, moc, siła, wigor
- قدرت
- влада , рішучість , грізність , сила
- قدرت
- autoridad, fuerza, formidable, poder, vigor
- قدرت
- autorité, force, formidable, pouvoir, vigueur
- قدرت
- autorità, forza, formidabilità, potere, vigore
- قدرت
- autoriteit, krachtigheid, formidabiliteit, kracht
- قدرت
- अधिकार , दृढ़ता , प्रबलता , शक्ति , ताकत
- قدرت
- otoritas, kekuatan
- قدرت
- سلطةٌ , قوّةٌ , قدرةٌ
- قدرت
- 권위 , 강력함 , 힘 , 활력
- قدرت
- סמכות , עוז , כוח , כוח , כֹּחַ , חוֹזֶק
- قدرت
- 权威 , 强度 , 强大 , 力量 , 活力
- قدرت
- 権威 , 力強さ , 威厳 , 力 , 強さ , 活力
- قدرت
- yetki, gücüllük, korkutuculuk, güç
- قدرت
- mamlaka, nguvu
- قدرت
- อำนาจ , ความมุ่งมั่น , ความน่ากลัว , พลัง , ความแข็งแรง , พละกำลัง
- قدرت
- ক্ষমতা , দৃঢ়তা , শক্তি , শক্তি , শক্তি
- قدرت
- اختیار , طاقت , طاقت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توانایی داشتن، قدرت، توانایی، نیرو، توانگری
توانگر بودن، توانایی داشتن
پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگی
اندکی، کمی
عمل فرو بردن مواد غذایی از حلق، آن مقدار مایعات که با یک بار فرو بردن نوشیده شود، جرعه، قلپ مثلاً یک قورت آب خوردم
پیشی، دیرینگی، سابقه در امری، در فلسفه قدم
دله هر چه خور، خونمرده
کهنگی و دیرینگی