معنی قدرت قدرت (ذِءْ بَ) قدره. توانستن. توانائی داشتن. رجوع به قدره و قدران شود: میرسد مست و جهانسوز و که دارد قدرت که سر راه به آن شعلۀ آتش گیرد. کافی سبزواری (از آنندراج). سرحد خلقت شده بازار او بکری قدرت شده در کار او. نظامی لغت نامه دهخدا