- قد
- درازا
معنی قد - جستجوی لغت در جدول جو
- قد
- بلندی اندام، قامت، بالا، برز، کنایه از اندازه، درازا
قد کشیدن: بلندقد شدن، نمو کردن، رشد کردن
قد علم کردن: قد برافراشتن
- قد
- دو نیمه کردن چیزی بدرازی، قامت، بالا
- قد
- پوست بزغاله
- قد ((قُ دّ))
- یکدنده، کله شق، سرسخت
- قد ((قَ دّ))
- اندازه، قامت، بالا، برز، نیم قد بزرگ و کوچک
- قد
- لجوج، خودرای
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه
پیشترها
دیرین
پیشینه، دیرینگی، دیرینه، کهنگی
پیشینیان
گام دوم
اندکی، کمی
ارزشناس
سپاسداری
سپاسدار
نیرومند
فزون خواه، جاه پرست
توان نهفته
توانایی، توان، نیرو
اندازه، ارج، گونه
سر برافراشتن
روزگار پیشین، دیرباز
راه رفتن و گردش کردن
نیرو و توانایی داشتن
باده خوار، شراب خوار