معنی قدرت طلب
- قدرت طلب
- فزون خواه، جاه پرست
واژههای مرتبط با قدرت طلب
قدرت طلب
- قدرت طلب
- آنکه خواستار قدرت است، سلطه جو، خواهان قدرت
قدرت طلب
- قدرت طلب
- چمک خواه توانخواه آنکه خواستار قدرت است: مهد علیا زن شاه محمد (صفوی) بانویی غیور قدرت طلب تندخوی لجوج کینه جو بود
قدرت طلبی
- قدرت طلبی
- طالب قدرت بودن، سلطه جویی
قدرت طلبی
- قدرت طلبی
- تویخواهی چمک خواهی طالب قدرت بودن خواستاری قدرت
صدارت طلب
- صدارت طلب
- آن که مقام صدارت طلبد آن که وزارت خواهد
عشرت طلب
- عشرت طلب
- خوش گذران، شادخوار، عیاش
صدر طلب
- صدر طلب
- کسی که طالب بالا نشینی است جوینده صدر
دست طلب
- دست طلب
- درخواست کننده، گدا و محتاج. (ناظم الاطباء)