جدول جو
جدول جو

معنی قحف - جستجوی لغت در جدول جو

قحف
استخوان بالای مغز سر که از جمجمه جدا است، کاسۀ سر، عظم قحف، آهیانه
کاسۀ چوبی، کشکول چوبی
تصویری از قحف
تصویر قحف
فرهنگ فارسی عمید
قحف
(قِ)
عضدالدین ایجی، عبدالرحمان بن احمد بن عبدالغفار. امام علامۀ محقق مدقق شیرازی شافعی. وی به سال 700 یا 701 هجری قمری متولد و به سال 756 وفات یافت. وی مؤلف المواقف و شرح مختصر ابن حاجب و الفوائد العیاشیه و جز اینها است. در ایج یکی از شهرهای اطراف شیرازبه دنیا آمد. از پیشوایان حکمت و عالمان اصول و مبانی عربی و دارای فنون مختلف و در کرامت نفس و اخلاق، عالی و ممتاز بود. ثروت بسیار داشت و از دانشجویان وطلاب دستگیری مینمود. از استادان زمان خود علوم را فراگرفت و همنشین با شیخ زین الدین هیکی شاگرد بیضاوی و جز او بود. و متصدی منصب قضاء ممالک گشت. او را شاگردان بزرگی بود که در اطراف و اکناف شهرت یافتند ازجمله شیخ شمس الدین کرمانی و تفتازانی و ضیاء قربی را میتوان نام برد. تاج الدین سبکی گوید: وی بیشتر در شهر سلطانیه اقامت داشت و در روزگار ابوسعید قاضی ممالک گشت و سرانجام به ایج منتقل گردید و در زندان قلعۀ وریمیان وفات یافت. او راست: 1- آداب البحث: همه قواعد آن را در ده سطر بیان نموده است و این کتاب در ضمن مجموع من مهمات الفنون به چاپ رسیده. 2- الالهیات و السمعیات و التذییل از کتاب مواقف و در آن است بخشی از کتاب مواقف که نام برده میشود. این کتاب در لایپزیک به سال 1848 میلادی چاپ شده است، با ملاحظاتی لاتینی از استاد سوارنزن. 3- الرساله العضدیه در علم وضع و آن ضمن مجموعه ای است از مهمات الفنون و در مجموعۀرقم 101. 4- شرح القاضی العضد علی مختصر المنتهی تألیف ابن حاجب. این دو جزء است و در آستانه به سال 1307 هجری قمری چاپ شده است. 5- العقائد العضدیه و آن مختصری است مفید و قاضی پس از 12 روز از پایان آن وفات یافته و آخرین تألیف اوست. 6- المواقف فی علم الکلام و تحقیق المقاصد و تبیین المرام. این کتاب را برای غیاث الدین وزیر خدابنده تألیف کرد و آن کتابی است گرانمایه و پرارزش که فضلاء بدان اهمیت میدهند. این کتاب با شرح سیدشریف جرجانی بر آن چاپ شده و بخشی ازاین تألیف به نام الالهیات و السمعیات و التذییل ازکتاب مواقف قاضی عضدالدین ایجی با شرح جرجانی سیدشریف میباشد. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1332 و 1333)
لغت نامه دهخدا
قحف
(قُ)
جمع واژۀ قاحف. رجوع به قاحف شود
لغت نامه دهخدا
قحف
(ذِ / ذَ هََ)
کاسۀ سر بریدن یا شکستن، یا زدن بر آن، رسیدن بر کاسۀ سر کسی، خوردن آنچه در کاسه باشد، بیرون آوردن آنچه در آوند است، کشیدن اشکنه و جز آن را، گندم دانه بر باد کردن و بردن هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قحف
استخوان بالای مغز سر
تصویری از قحف
تصویر قحف
فرهنگ لغت هوشیار
قحف
((قِ))
کاسه سر، جمع اقحاف، کاسه چوبی، کشکول
تصویری از قحف
تصویر قحف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زحف
تصویر زحف
در علم عروض تغییر در وزن شعر، پیش رفتن سپاه به سوی دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قذف
تصویر قذف
تهمت و افترا بستن، استفراغ کردن، دشنام دادن، پرتاب کردن، دور انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحف
تصویر تحف
تحفه ها، هدیه ها، پیشکش ها، چیزهای کمیاب و گران بها، سوغات ها، هدیه هایی که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد، رهاوردها، ارمغان ها، سفته ها، نورهان ها، نوراهان ها، نوارهان ها، راهواره ها، بازآوردها، عراضه ها، بلک ها، لهنه ها، جمع واژۀ تحفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحف
تصویر صحف
صحیفه ها، کتابهای کوچک، ورقهای کتاب، نامه ها، روزنامه ها، جمع واژۀ صحیفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جحف
تصویر جحف
در علم عروض آن است که در فاعلاتن خبن کنند تا فعلاتن بماند، بعد فعلا را ساقط کنند که تن باقی بماند و نقل به فع شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطف
تصویر قطف
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، سرمق، اسفناج رومی،
نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطف
تصویر قطف
در علم عروض اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنان که از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود، چیدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قحط
تصویر قحط
خشک سالی، قحطی، نایابی خواربار، نایاب
قحط و غلا: خشک سالی، نایابی و گرانی خواربار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاف
تصویر قاف
نام حرف «ق»، پنجاهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه، باسقات
در افسانه ها کوهی که می پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته، برای مثال گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی - ۱۹۶)، چنان پهن خوان کرم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱ - ۳۴)
قاف تا قاف: کنایه از سرتاسر جهان، کران تا کران
فرهنگ فارسی عمید
(قِ فَ)
جمع واژۀ قحف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قحاف
تصویر قحاف
تند لور تندابه سخت نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ارنگ چفته (اتهام)، سنگ انداختن سوی زی، کنگره در ساختمان، ستیغ بر آمدگی در کوه، رود کنار، جای لیز، دور دور دست، جمع قذوف، دور دست ها و دوری، سوی زی، جای لیز، بیابان فراخ، جمع قذفه، کنگره ها سنگ انداختن، ببدی نسبت کردن دشنام دادن، قی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضف
تصویر قضف
سنگ نازک، باریکی لاغرمیانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحل
تصویر قحل
خشک پوستی، خشک اندامی خشک، غاز سالی خشکسالی، خشک اندام، خشک پوست
فرهنگ لغت هوشیار
باده گساری، آوازسازهای سیمی، کوبیدن: باخمپاره وتوف شکننده ترد، بی آهنگ سست: مرد، ناشکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ تند، سزاوار، ستم کردن، تاراج کردن، چفته بستن، آمیختن، آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشف
تصویر قشف
چرکی پوست، زبری پوست، تنگی زیست چرک ناشسته تن: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کندن از درخت، گل از سرخم برداشتن، از بن کندن ناخن را، درز بندی در کشتی پوست پوست درخت
فرهنگ لغت هوشیار
خشکسال، ضرب، سخت، بی ثمری، کم یابی، نایابی و بی چیزی، بی حاصلی، گرانی و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحم
تصویر قحم
سالخورده زال تکیده بیابان نوردی، به کسی رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدف
تصویر قدف
آب پاشیدن، به مشت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کاف نام کوهی پنداری که گردا گرد جهان را فرا گرفته وات تازی وات بیست و چهارم در واتگروه فارسی، موی پشت گردن حرف بیست و چهارم از الفبای فارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاحف
تصویر قاحف
ته کاسه خور، باران لور آسا باران تند رگبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحف
تصویر صحف
جمع صحاف و صحیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحف
تصویر سحف
موی ستردن، پیه بر گرفتن از پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تحفه، نوبرها، ره آوردها بلک ها اسم) جمع تحفه ارمغانها هدیه ها
فرهنگ لغت هوشیار
بهر جزاندن، نابدوری دور گشتن از نابی، غیژیدن کودک، غیژیدن تیر (غیژیدن لغزیدن و خزیدن کودکان) دور شدن از اصل، فرو افتادن تیر از نشانه، دوری، هر تغییری که در اصول افاعیل عروضی داده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احف
تصویر احف
جمع حلف و حلیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفح
تصویر قفح
ناپسندیدن ناخوش داشتن، ناخوردن بازایستادن ازخوردن
فرهنگ لغت هوشیار