جدول جو
جدول جو

معنی قحال - جستجوی لغت در جدول جو

قحال
(قُ)
بیماری گوسپندان را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قتال
تصویر قتال
جنگیدن و کشتن، جنگ کردن، کارزار، پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحال
تصویر رحال
رحل ها، بارها، جمع واژۀ رحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلال
تصویر قلال
قله ها، بلندترین نقاط، سر کوه ها، سبوها، کوزه ها، کوزه های بزرگ یا کوچک، جمع واژۀ قله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محال
تصویر محال
ناشدنی، ناشو، غیرممکن، سخن بی سروته و ناممکن، زشت، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کحال
تصویر کحال
پزشک متخصص در بیماری های چشم، چشم پزشک، سرمه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قحاب
تصویر قحاب
قحبه ها، زن بدکاره ها، روسپی ها، جمع واژۀ قحبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رحال
تصویر رحال
پالان دوز، سازندۀ پالان، بسیار سفر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محال
تصویر محال
محل ها، جاها، جمع واژۀ محل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قذال
تصویر قذال
پس سر، پشت گردن میان دو گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
پوست بر استخوان خشک گردانیدن و نزار و خشک اندام ساختن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). خشک کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، پیشینیان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلال
تصویر قلال
چوب و ادیج داربست مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحاف
تصویر قحاف
تند لور تندابه سخت نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعال
تصویر قعال
شکوفه مو، پشم شتر
فرهنگ لغت هوشیار
بسیارگوی همه بسیارگوی کم دانند همه چون غول در بیابانند (سنائی) سرود گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کحال
تصویر کحال
طبیب مخصوص در امراض چشم
فرهنگ لغت هوشیار
ناممکن، ممتنع، امر نابودنی که بودن آن ممکن نباشد، نابودنی، امکان ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصال
تصویر قصال
شیر از جانوران، شمشیربران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذال
تصویر قذال
میان دو گوش
فرهنگ لغت هوشیار
با یکدیگر کارزار کردن، محاربه، مقاتله بسیار کشنده، بسیار قتل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحاب
تصویر قحاب
سرفه اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحاح
تصویر قحاح
ناب بی آلایش بی آک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحال
تصویر طحال
بیماری است که در سپرز بهم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحول
تصویر قحول
پوست بر استخوان خشکیدن تکیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبال
تصویر قبال
دوال کفش، برابر برابر حذاء. یا در قبال. در برابر
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زال نام جایگاه ترکی سیاگروهه از هوشربایان (مخدرات) ترکی سردار مهتر گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاحل
تصویر قاحل
خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فحال
تصویر فحال
جمع فحل، گشن ها کویک نر خرما بن نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقحال
تصویر اقحال
خشک اندامی نزاری
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی داخولگر کسی که با داهول یا داخول شکار کند باز ایستادن سر باز زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحال
تصویر جحال
زهر کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحال
تصویر رحال
پالان دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحال
تصویر بحال
خوشحال، تندرست، سعادتمند، مناسب الحال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رحال
تصویر رحال
بسیار سفر کننده، جمع رحاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محال
تصویر محال
نشدنی
فرهنگ واژه فارسی سره