مقترد. قتارد. مرد بسیار گوسپند و بز. (منتهی الارب). چنین گفته اند ولی همه آنها تصحیف شده و صحیح آنها با ثاء مثلثه است چنانکه ابوعمرو و ابن اعرابی و جز ایشان تصریح کرده اند. (منتهی الارب)
مقترد. قتارد. مرد بسیار گوسپند و بز. (منتهی الارب). چنین گفته اند ولی همه آنها تصحیف شده و صحیح آنها با ثاء مثلثه است چنانکه ابوعمرو و ابن اعرابی و جز ایشان تصریح کرده اند. (منتهی الارب)
میمون نر، بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپّی، گپی
میمون نر، بوزینِه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، اَنتَر، بوزِنِه، بوزَنینِه، پوزینِه، پَهنانِه، مَهنانِه، کَبی، کَپّی، گُپی
ابن قتره، مار ریزه ای است بد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، بنات قتره. (اقرب الموارد) نوع. و فی الصحاح القتره و السروه واحد. (اقرب الموارد). رجوع به سروه شود
ابن قتره، مار ریزه ای است بد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، بنات قتره. (اقرب الموارد) نوع. و فی الصحاح القتره و السروه واحد. (اقرب الموارد). رجوع به سروه شود
نوعی از پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تیر خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نی که آن را بر هدف اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). و گفته اند قتره یکی و قتر جمع آن است. (اقرب الموارد)
نوعی از پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تیر خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نی که آن را بر هدف اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). و گفته اند قتره یکی و قتر جمع آن است. (اقرب الموارد)
درختی است سخت خارناک. ج، اقتاد. اقتد. قتود. (منتهی الارب) (آنندراج). - امثال: من دونه خرطالقتاد. (منتهی الارب). درخت سختی است که خار آن مانند سوزن و این نوع را اعظم خوانند و در مثل است: من دونه خرطالقتاد، یعنی خرط قتاد از آن آسان تر است یا بعبارت دیگر بدان دسترسی پیدا نشود مگر با مشقت و رنج فراوان مانند خرط قتاد. و اما قتاد اصغر گونه ای است که میوۀ آن مانند عشر نفاخ است. (اقرب الموارد). اسم خاری است که به فارسی گون نامند و نوارس قسمی از اوست که به فارسی قیج گویندو کتیرا صمغ گون است. در دوم گرم و خشک و آب او جهت سرفه و ضیق النفس و طلای او با عسل جهت رفع اثار جلد مفید است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
درختی است سخت خارناک. ج، اقتاد. اَقتُد. قتود. (منتهی الارب) (آنندراج). - امثال: من دونه خرطالقتاد. (منتهی الارب). درخت سختی است که خار آن مانند سوزن و این نوع را اعظم خوانند و در مثل است: من دونه خرطالقتاد، یعنی خرط قتاد از آن آسان تر است یا بعبارت دیگر بدان دسترسی پیدا نشود مگر با مشقت و رنج فراوان مانند خرط قتاد. و اما قتاد اصغر گونه ای است که میوۀ آن مانند عشر نفاخ است. (اقرب الموارد). اسم خاری است که به فارسی گون نامند و نوارس قسمی از اوست که به فارسی قیج گویندو کتیرا صمغ گون است. در دوم گرم و خشک و آب او جهت سرفه و ضیق النفس و طلای او با عسل جهت رفع اثار جلد مفید است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
کازۀ صیاد. (منتهی الارب). ناموس صائد و آن چیزی است که مانند خانه آن را بنا کنند تا در آن برای شکار پنهان شوند و بعضی از عامه آن را یقلوم خوانند. (اقرب الموارد) ، تودۀ پشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تودۀ سنگریزه ها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قتر. (اقرب الموارد). و ازهری گوید: میترسم این کلمه تصحیف باشد و صواب آن قمزه است، روزن پنجره، سوراخ تنور، حلقۀ زره. (از اقرب الموارد)
کازۀ صیاد. (منتهی الارب). ناموس صائد و آن چیزی است که مانند خانه آن را بنا کنند تا در آن برای شکار پنهان شوند و بعضی از عامه آن را یقلوم خوانند. (اقرب الموارد) ، تودۀ پشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تودۀ سنگریزه ها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قُتُر. (اقرب الموارد). و ازهری گوید: میترسم این کلمه تصحیف باشد و صواب آن قمزه است، روزن پنجره، سوراخ تنور، حلقۀ زره. (از اقرب الموارد)