جدول جو
جدول جو

معنی قترد - جستجوی لغت در جدول جو

قترد
(قَ رَ)
مقترد. قتارد. مرد بسیار گوسپند و بز. (منتهی الارب). چنین گفته اند ولی همه آنها تصحیف شده و صحیح آنها با ثاء مثلثه است چنانکه ابوعمرو و ابن اعرابی و جز ایشان تصریح کرده اند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قترد
رمه دار: مرد
تصویری از قترد
تصویر قترد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرد
تصویر قرد
میمون نر، بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپّی، گپی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتاد
تصویر قتاد
درختی خاردار که از ساقۀ آن کتیرا می گیرند، گون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترد
تصویر ترد
هر چیزی که زود شکسته شود، زودشکن، نازک، تر و تازه
فرهنگ فارسی عمید
(قُ)
کرانه. جانب. و این لغتی است در قطر. ج، اقتار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قتر. رجوع به قتر شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ)
ابن قتره، مار ریزه ای است بد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، بنات قتره. (اقرب الموارد)
نوع. و فی الصحاح القتره و السروه واحد. (اقرب الموارد). رجوع به سروه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ تُ)
کرانه. و این لغتی است در قطر. ج، اقتار. (منتهی الارب). رجوع به قتر شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نوعی از پیکان. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، تیر خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نی که آن را بر هدف اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). و گفته اند قتره یکی و قتر جمع آن است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شکننده و نازک و رقیق و بی دوام. (ناظم الاطباء). زودشکن. شکننده. سست. مقابل چغر
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ذات قتاد، موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
درختی است سخت خارناک. ج، اقتاد. اقتد. قتود. (منتهی الارب) (آنندراج).
- امثال:
من دونه خرطالقتاد. (منتهی الارب). درخت سختی است که خار آن مانند سوزن و این نوع را اعظم خوانند و در مثل است: من دونه خرطالقتاد، یعنی خرط قتاد از آن آسان تر است یا بعبارت دیگر بدان دسترسی پیدا نشود مگر با مشقت و رنج فراوان مانند خرط قتاد. و اما قتاد اصغر گونه ای است که میوۀ آن مانند عشر نفاخ است. (اقرب الموارد). اسم خاری است که به فارسی گون نامند و نوارس قسمی از اوست که به فارسی قیج گویندو کتیرا صمغ گون است. در دوم گرم و خشک و آب او جهت سرفه و ضیق النفس و طلای او با عسل جهت رفع اثار جلد مفید است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
موضعی است مر بنی سلیم را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رِ)
مرد بسیار گوسپند و بز. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ رَ)
گرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قتر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قول خدای: ترهقها قتره. (قرآن 41/80)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
یکی قتر. (اقرب الموارد). رجوع به قتر شود، گرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
کازۀ صیاد. (منتهی الارب). ناموس صائد و آن چیزی است که مانند خانه آن را بنا کنند تا در آن برای شکار پنهان شوند و بعضی از عامه آن را یقلوم خوانند. (اقرب الموارد) ، تودۀ پشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تودۀ سنگریزه ها. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، قتر. (اقرب الموارد). و ازهری گوید: میترسم این کلمه تصحیف باشد و صواب آن قمزه است، روزن پنجره، سوراخ تنور، حلقۀ زره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ تَ ری ی)
نسبت است به قتیره و آن پدر قبیله ای است از تجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
رخت خانه. (منتهی الارب). رجوع به قثرد شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رُ)
رخت خانه. (منتهی الارب). قماش البیت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ رِ)
رخت خانه. (منتهی الارب). رجوع به قثرد شود، سیل آورد خشک شده در بن انگور. (منتهی الارب). الغثاء الیابس فی اصل الکرم. (اقرب الموارد) ، انبوهی مردم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیچان گردیدن موی، برهم نشستن و نمد شدن پشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ)
زیرۀ رومی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقر و تقرده و تقره شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رَ دَ)
بسیار. گویند: علیه قترده مال، بر وی مال بسیار است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قتاد. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ قتد. چوب پالان. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قتره
تصویر قتره
گرد، کازه شکار، توده ماسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قترده
تصویر قترده
توانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتود
تصویر قتود
جمع قتد، چوب های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد
تصویر ترد
تر و تازه، نازک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گرد گردکردن درشیر گردکردن درمشک روغن کوته بالا، کوتاه زشت پشم بد کرک بی ارزش، کندزبانی، پاره ابر تکه ابر کنه کپی میمون شادی (گویش مازندرانی) بوزینه میمون نر، جمع قرد، جمع قرد بوزینگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتارد
تصویر قتارد
رمه دار: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتاد
تصویر قتاد
گون از گیاهان گون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد
تصویر ترد
((تُ))
تر و تازه، هر چیزی که زود شکسته گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرد
تصویر قرد
((قِ))
بوزینه، میمون، جمع قرد
فرهنگ فارسی معین
ظرفی که شیرگاو را بعد از دوشیدن در آن ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی