معنی قرد - فرهنگ لغت هوشیار
معنی قرد
- قرد
- پارسی تازی گشته گرد گردکردن درشیر گردکردن درمشک روغن کوته بالا، کوتاه زشت پشم بد کرک بی ارزش، کندزبانی، پاره ابر تکه ابر کنه کپی میمون شادی (گویش مازندرانی) بوزینه میمون نر، جمع قرد، جمع قرد بوزینگان پارسی تازی گشته گرد گردکردن درشیر گردکردن درمشک روغن کوته بالا، کوتاه زشت پشم بد کرک بی ارزش، کندزبانی، پاره ابر تکه ابر کنه کپی میمون شادی (گویش مازندرانی) بوزینه میمون نر، جمع قرد، جمع قرد بوزینگان
فرهنگ لغت هوشیار