محمد بن محمد بن فورک بن عطأ بن عبدالله بن سمره مکنی به ابوعبدالله ، محدثی است از مردم اصفهان. وی از محمد بن عصام و اسحاق بن ابراهیم شاذان و یسار بن سمیر بن یسار بن عثمان روایت کند و ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن حمزه حافظ و ابوبکر احمد بن محمد بن حرب تمیمی اصفهانی و طبقه این دو تن از او روایت دارند. (سمعانی) عمر بن یزید رقی. ابوعلی محمد بن سعید حرانی در تاریخ الرقه از او یاد کرده است. (سمعانی)
محمد بن محمد بن فورک بن عطأ بن عبدالله بن سمره مکنی به ابوعبدالله ، محدثی است از مردم اصفهان. وی از محمد بن عصام و اسحاق بن ابراهیم شاذان و یسار بن سمیر بن یسار بن عثمان روایت کند و ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن حمزه حافظ و ابوبکر احمد بن محمد بن حرب تمیمی اصفهانی و طبقه این دو تن از او روایت دارند. (سمعانی) عمر بن یزید رقی. ابوعلی محمد بن سعید حرانی در تاریخ الرقه از او یاد کرده است. (سمعانی)
بانگ و فریاد نمودن در خصومت. گویند: قب القوم قبوباً، بانگ و فریاد کردند در خصومت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پژمرده گردیدن گوشت و پوست خرما، خشک شدن ریش و جراحت و بی آب گشتن آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
بانگ و فریاد نمودن در خصومت. گویند: قب القوم قبوباً، بانگ و فریاد کردند در خصومت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پژمرده گردیدن گوشت و پوست خرما، خشک شدن ریش و جراحت و بی آب گشتن آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
جمع واژۀ قبّه. (معجم البلدان) (ناظم الاطباء) : رأیت من هضبات الحمی قباب خیام. حافظ (دیوان ص 310). گنبد و هر بنای گرد برآورده و مقصود اینجا هیأت مدور و گنبدگونۀ خیمه ها است. (محمد قزوینی). در قباب حق شدند آن دم همه در کدامین روضه رفتند آن رمه. مولوی. طفل نو را از کباب و از شراب چه حلاوت وز قصور و از قباب. مولوی. چو بیت المقدس درون پرقباب رها کرده دیوار بیرون خراب. سعدی (بوستان) نوعی است از ماهی. (معجم البلدان) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ قُبَّه. (معجم البلدان) (ناظم الاطباء) : رأیت من هَضبات ِ الحمی قباب خیام. حافظ (دیوان ص 310). گنبد و هر بنای گرد برآورده و مقصود اینجا هیأت مدور و گنبدگونۀ خیمه ها است. (محمد قزوینی). در قباب حق شدند آن دم همه در کدامین روضه رفتند آن رمه. مولوی. طفل نو را از کباب و از شراب چه حلاوت وز قصور و از قباب. مولوی. چو بیت المقدس درون پرقباب رها کرده دیوار بیرون خراب. سعدی (بوستان) نوعی است از ماهی. (معجم البلدان) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
جائی است در نجد در راه حاجیان که از بصره به مکه روند. (معجم البلدان) (منتهی الارب) نام جائی است در سمرقند که دانشمندانی بدان منسوبند. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
جائی است در نجد در راه حاجیان که از بصره به مکه روند. (معجم البلدان) (منتهی الارب) نام جائی است در سمرقند که دانشمندانی بدان منسوبند. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
چوبی است که از آن زین ها گیرند. (از اقرب الموارد). چوب که از وی زین سازند. (منتهی الارب) ، زین، آزاد درخت، دوالی است که هر دو کوهۀ زین را بدان بندند، آهن پاره ای که در میان آن فاس لگام باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جائی است. (منتهی الارب). آبی است بنی ثغلب از خاندان بشر را که در ارض الجزیره واقعاست. (منتهی الارب). ابوالفرج اصفهانی در اخبار سلیک بن سلکه از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
جائی است. (منتهی الارب). آبی است بنی ثغلب از خاندان بشر را که در ارض الجزیره واقعاست. (منتهی الارب). ابوالفرج اصفهانی در اخبار سُلَیک بن سُلَکَه از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
جمع قبه، راژ ها مهچه ها بارگاهی که بر فراز آن گنبدی باشد، سقف برجسته و مدور گبند. یا قبه آب. حباب. یا قبه بادین. حباب یا گرد باد که بشکل قبه نماید. یا قبه پرگل. جام شراب. یا قبه زبر جد (زبر جدین) آسمان. یا قبه زربفت. آسمان در شب پر ستاره. یا قبه زرین. آفتاب، عمود صبح. یا قبه ششم. آسمان ششم فلک ششم. یا قبه علیا. فلک. یا قبه گردنده. آسمان. یا قبه مینا. آسمان. یا قبه فلک. معدل النهار فلک نهم عرش. یا قبه وادین. قبه بادین، خرگاه، جمع قبب و قباب، تاول بزرگ جلدی
جمع قبه، راژ ها مهچه ها بارگاهی که بر فراز آن گنبدی باشد، سقف برجسته و مدور گبند. یا قبه آب. حباب. یا قبه بادین. حباب یا گرد باد که بشکل قبه نماید. یا قبه پرگل. جام شراب. یا قبه زبر جد (زبر جدین) آسمان. یا قبه زربفت. آسمان در شب پر ستاره. یا قبه زرین. آفتاب، عمود صبح. یا قبه ششم. آسمان ششم فلک ششم. یا قبه علیا. فلک. یا قبه گردنده. آسمان. یا قبه مینا. آسمان. یا قبه فلک. معدل النهار فلک نهم عرش. یا قبه وادین. قبه بادین، خرگاه، جمع قبب و قباب، تاول بزرگ جلدی