جائی است. (منتهی الارب). آبی است بنی ثغلب از خاندان بشر را که در ارض الجزیره واقعاست. (منتهی الارب). ابوالفرج اصفهانی در اخبار سُلَیک بن سُلَکَه از آن یاد کرده است. (معجم البلدان)
جمع قبه، راژ ها مهچه ها بارگاهی که بر فراز آن گنبدی باشد، سقف برجسته و مدور گبند. یا قبه آب. حباب. یا قبه بادین. حباب یا گرد باد که بشکل قبه نماید. یا قبه پرگل. جام شراب. یا قبه زبر جد (زبر جدین) آسمان. یا قبه زربفت. آسمان در شب پر ستاره. یا قبه زرین. آفتاب، عمود صبح. یا قبه ششم. آسمان ششم فلک ششم. یا قبه علیا. فلک. یا قبه گردنده. آسمان. یا قبه مینا. آسمان. یا قبه فلک. معدل النهار فلک نهم عرش. یا قبه وادین. قبه بادین، خرگاه، جمع قبب و قباب، تاول بزرگ جلدی
جَمعِ واژۀ قُبَّه. (معجم البلدان) (ناظم الاطباء) : رأیت من هَضبات ِ الحمی قباب خیام. حافظ (دیوان ص 310). گنبد و هر بنای گرد برآورده و مقصود اینجا هیأت مدور و گنبدگونۀ خیمه ها است. (محمد قزوینی). در قباب حق شدند آن دم همه در کدامین روضه رفتند آن رمه. مولوی. طفل نو را از کباب و از شراب چه حلاوت وز قصور و از قباب. مولوی. چو بیت المقدس درون پرقباب رها کرده دیوار بیرون خراب. سعدی (بوستان) نوعی است از ماهی. (معجم البلدان) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)