جدول جو
جدول جو

معنی قبصایم - جستجوی لغت در جدول جو

قبصایم(قَ)
دو برکت، مکانی است در مرز بوم مواب و احتمال کلی دارد که چشمۀ عجلایم باشد. (قاموس کتاب مقدس) ، زمین سخت. ج، اجالد. (منتهی الارب). و اجلاد، هم مفرد و هم جمع اجلد آمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصاید
تصویر قصاید
قصیده ها، شعرهایی که حداقل دارای شانزده بیت است که مصراع اول بیت اول با مصراع های دوم همه های بیت ها هم قافیه است و موضوع آن بیشتر در وعظ ها، حکمت ها، حماسه ها یا در مدح یا ذم کسی یا چیزی است ها، چکامه ها، جمع واژۀ قصیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهایم
تصویر بهایم
چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبایح
تصویر قبایح
قبیحه ها، قبیح ها، زشت ها، ناپسندها، جمع واژۀ قبیحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصایر
تصویر بصایر
بصیرت ها، بینش ها، بینایی ها، کنایه از دانایی ها، کنایه از زیرکی ها، کنایه از عقل ها، کنایه از شاهدها، حجت ها، جمع واژۀ بصیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبایل
تصویر قبایل
قبیله ها، گروهی از مردم دارای نژاد، سنن، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر، جمع واژۀ قبیله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوایم
تصویر قوایم
قائمه ها، قائم ها، ستون ها، قبضه ها، دسته ها، جمع واژۀ قائمه
فرهنگ فارسی عمید
(قُ یی ی)
رزق الله بن محمد بن ابوالحسن بن عمر قبایی فرغانه ای مکنی به ابوسعد و معروف به ابوالمکارم وی از مردم قبا (یکی از شهرهای فرغانه) است که در بخارا میزیست. او از ادیبان شایسته بود و مؤلف معجم البلدان گوید: من از وی روایت شنیدم. (معجم البلدان)
محمد بن سلیمان وی از ابوامامه بن سهل بن حنیف روایت کند و از او عبدالعزیز بن دراوردی و حاتم بن اسماعیل روایت دارند. (سمعانی) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
بهائم. جمع واژۀ بهیمه. چهارپایان مثل اسب و شتر و گاو و غیره. (غیاث). جمع واژۀ بهیمه. (ناظم الاطباء) : وی از شمار بهایم است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). ترکیب مردم را چون نیکو نگاه کرده اید بهایم اندر آن با وی یکسان است. (تاریخ بیهقی). در خزاین ملوک هند کتابی است که از زبان مرغان و بهایم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه).
بهایم برون اندر افتاده خوار
تو همچون الف بر قدمها سوار.
سعدی.
رجوع به بهیمه و بهائم شود
لغت نامه دهخدا
محل مرتفعی است در زمین مقدس، فیمابین سرحد دمشق و حمات واقع میباشد. (حزقیال 47:16) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
بصائر. جمع واژۀ بصیره. رجوع به بصائر و ناظم الاطباء و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
تأنیث اقبص. بزرگ سر، درازسر، گردسر: هامه قبصاء، تارک کلان گرد و بلند برآمده، آنکه از پیش یا بر موضع پاشنه خاک پاشد در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ یی ی)
نسبت است به قبا و آن موضعی است به مدینه. (الانساب سمعانی). رجوع به قبا شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یِ)
قبائل. جمع واژۀ قبیله. قبیله ها. گروه ها. (غیاث). دودمانها. رجوع به قبائل شود:
الا ای آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت وشمع قبایل.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَیِ)
قصائد. جمع واژۀ قصیده. رجوع به قصیده شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قصیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ یِ)
قوائم. (منتهی الارب). رجوع به قوائم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
فرانکلین، مرد بزرگ و سیاسی آمریکا، در سال 1882 میلادی در هایدپارک متولد شد و در سال 1945 درگذشت. سه بار متوالیاً به سال های 1936 و 1940 و 1944 به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا انتخاب شد و روی هم رفته بیش از دوازده سال این سمت را در عهده داشت و در این مدت در سازمان اجتماعی و سیاسی آمریکا تغییرات بزرگی وارد ساخت. دوران حکومت او دوران تحول فکری آمریکا محسوب می شود. در این دوره عقاید متضادی در امور سیاسی در جریان بود. عده ای طرفدار جدایی آمریکا از جریان های سیاسی دنیا و به خصوص از سیاست اروپا و عده ای موافق دخالت آمریکا در امور اقتصادی و سیاسی دنیای خارج بودند. در نخستین دورۀ ریاست جمهوری روزولت حکومت روسیۀ شوروی از طرف آمریکا به رسمیت شناخته شد و در دورۀ دوم ریاست جمهوری آمریکا وارد جنگ جهانی دوم شد. روزولت دو هفته پیش از پایان جنگ و تسلیم قطعی آلمان درگذشت و هنوز جسد او نیم گرم بود که معاون وی ترومن مطابق قانون زمام امور را به دست گرفت. (از لاروس کوچک) (مجلۀ آینده شماره 11 و 12 شهریور و مهر 1324)
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قصیمه. (اقرب الموارد) ، جج قصیمه. (منتهی الارب). رجوع به قصیمه شود
لغت نامه دهخدا
آنکه روزه گیرد روزه دار روزه گیر جمع صایمین، یکی از امعا که پس از اثنا عشر قرار دارد و بدان پیوسته است معا صایم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قصیده چکامه ها: فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخرت و مباهات می کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصائم
تصویر قصائم
جمع قصیمه، تاغستان ها ریگزاز هایی که تاغ درآنهاروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبصاء
تصویر قبصاء
تارک بر آمده کله گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبایح
تصویر قبایح
جمع قبیحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبایل
تصویر قبایل
جمع قبیله، دودمانها، قبیله ها، گروهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبایی
تصویر قبایی
منسوب به قبا از مردم قبا قباوی
فرهنگ لغت هوشیار
چهارپایان، جمع بهیمه، چارپایان ستوران نخجیران جمع بهیمه چارپایان ستوران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع بصارت بصیرت، بینایی ها، بینادلی، بینش ها، زیرکی ها، گواه ها جمع بصیرت بیناییها بینادلیها بینشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبایح
تصویر قبایح
((یِ))
جمع قبیحه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهایم
تصویر بهایم
((بَ یِ))
جمع بهیمه، چار پایان، ستوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبایل
تصویر قبایل
((قَ یِ))
جمع قبیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبایل
تصویر قبایل
تیره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قایم
تصویر قایم
پنهان
فرهنگ واژه فارسی سره
بهیمه ها، جانواران، چهارپایان، حیوانات، ستوران
متضاد: آدمیان
فرهنگ واژه مترادف متضاد