جدول جو
جدول جو

معنی قبال - جستجوی لغت در جدول جو

قبال
دوال کفش، برابر برابر حذاء. یا در قبال. در برابر
تصویری از قبال
تصویر قبال
فرهنگ لغت هوشیار
قبال
((ق))
مقابل، برابر
تصویری از قبال
تصویر قبال
فرهنگ فارسی معین
قبال
مقابل، برابر
تصویری از قبال
تصویر قبال
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قباله
تصویر قباله
پیوند نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قباله
تصویر قباله
نوشته یا سندی که به موجب آن کسی چیزی را بر ذمه گیرد، سند عقد معامله یا نکاح
فرهنگ فارسی عمید
مکتوبی که در آن می نویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جزآن، ضمانت نامه و معاهده، سند عقد معامله یا نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباله
تصویر قباله
((قَ لَ یا لِ))
سند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
(دخترانه و پسرانه)
خوشبختی، سعادت، در باور مردم آنچه باعث خوشبختی شود، بخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
روی به چیزی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
رو آوردن دولت، بخت، طالع، روی آوردن، پیش آمدن و روی آوردن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقبال
تصویر اقبال
((اِ))
روی آوردن، پیش آمدن، روی آوردن بخت، نیکبختی، بهروزی، بخت، طالع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبول
تصویر قبول
پذیرش، پذیرفته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
پیشتر، پیش از این
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبایل
تصویر قبایل
تیره ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قابل
تصویر قابل
در خور، درخور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بقال
تصویر بقال
کسی که حرفه اش خوار وبار فروختن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبال
تصویر آبال
جمع ابل، اشتران جمع ابل شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبال
تصویر ذبال
فتیله پتیله جمع ذبال. زخم پهلو، جمع ذباله، پده ها پوده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباد
تصویر قباد
(پسرانه)
سرور، گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قابل
تصویر قابل
(پسرانه)
شایسته، لایق، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ابال
تصویر ابال
شبان، شترچران، شتردار
فرهنگ واژه فارسی سره
کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبال
تصویر جبال
جمع جبل، کوه ها جمع جبل کوهها
فرهنگ لغت هوشیار
پری، جمع حبل، رگ های نره، ستاک ها ساغ ها ریسمانگر ریسمانتاب ریسمانها رشته ها ریسمان تاب، ریسمان فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبال
تصویر خبال
فساد، تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبال
تصویر دبال
ترنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبال
تصویر جبال
جبل ها، کوهها، جمع واژۀ جبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قذال
تصویر قذال
پس سر، پشت گردن میان دو گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبال
تصویر آبال
ابل ها، شترها، جمع واژۀ ابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبال
تصویر کبال
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبال
تصویر خبال
فساد، تباهی، نقصان، رنج، دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبیل
تصویر قبیل
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبال
تصویر طبال
طبل زن، طبل نواز، دهل زن، تبیره زن
فرهنگ فارسی عمید