- قبال
- دوال کفش، برابر برابر حذاء. یا در قبال. در برابر
معنی قبال - جستجوی لغت در جدول جو
- قبال ((ق))
- مقابل، برابر
- قبال
- مقابل، برابر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیوند نامه
نوشته یا سندی که به موجب آن کسی چیزی را بر ذمه گیرد، سند عقد معامله یا نکاح
مکتوبی که در آن می نویسند چیزی را که انسان ملتزم میگردد از کار و عمل و یا دین و جزآن، ضمانت نامه و معاهده، سند عقد معامله یا نکاح
روی به چیزی آوردن
رو آوردن دولت، بخت، طالع، روی آوردن، پیش آمدن و روی آوردن به چیزی
پذیرش، پذیرفته شده
پیشتر، پیش از این
تیره ها
در خور، درخور
کسی که حرفه اش خوار وبار فروختن است
جمع ابل، اشتران جمع ابل شتران
فتیله پتیله جمع ذبال. زخم پهلو، جمع ذباله، پده ها پوده ها
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سرور، گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
شبان، شترچران، شتردار
کود کش، خاکروبه بر خاشه، اندک آنچه مورچه به دهان بردارد، چیز اندک شی قلیل
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
جمع جبل، کوه ها جمع جبل کوهها
پری، جمع حبل، رگ های نره، ستاک ها ساغ ها ریسمانگر ریسمانتاب ریسمانها رشته ها ریسمان تاب، ریسمان فروش
فساد، تباهی
ترنج
جبل ها، کوهها، جمع واژۀ جبل
پس سر، پشت گردن میان دو گوش
ابل ها، شترها، جمع واژۀ ابل
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
فساد، تباهی، نقصان، رنج، دیوانگی
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
طبل زن، طبل نواز، دهل زن، تبیره زن