جدول جو
جدول جو

معنی قایقران - جستجوی لغت در جدول جو

قایقران
بلم ران، کرجی بان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیصران
تصویر قیصران
از الحان قدیم ایرانی، برای مثال به جوش اندرون دیگ بهمنجنه / به گوش اندرون بهمن و قیصران (منوچهری - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی زینتی از تیرۀ شمعدانی با برگ های دندانه دار و گل های سفید یا ارغوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قایق ران
تصویر قایق ران
رانندۀ قایق، کسی که قایق رانی می کند، پاروزن در قایق پارویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایقرا
تصویر لایقرا
نوشته ای که خوانده نشود، ناخوانا
فرهنگ فارسی عمید
(قَ طَ)
نوعی گل از تیره شمعدانیها که برگها و گل آن مانند گل عطری، ولی ساقه های آن ضخیم و بسیار بلند و بوی آن متعفن است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 216). گیاهی است از تیره شمعدانیها که علفی و یک ساله یا دوساله است و ارتفاعش بین 50 تا 60 سانتیمتر است. و در غالب نقاط اروپا و شمال آفریقا وآسیا (از جمله ایران) میروید. برگهایش دارای 1 تا 7تقسیم دندانه دار میباشد، گلهایش سفید، صورتی و یا ارغوانی است و بعنوان گیاه زمینی در باغچه ها نیز کشت می شود و بعلاوه یکی از گیاهان مراتع است. انساج این گاه بعلت تانن فراوانی که دارد بعنوان قابض و بندآورندۀ خون مورد استفاده قرار میگیرد. ابرهالعجوز. غزیل. سگ دندان. رقم. لیلک بورنی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در هفت هزارگزی شمال مشهد و سه هزارگزی خاور کار خانه قند آبکوه. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل. دارای 100 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه این دهکده اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
بلغت رومی حنا را گویند و آن برگ درختی باشد که بکوبند و خمیر کنند و بر دست و پابندند، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، حنا، (الفاظ الادویه)، رجوع به حنا شود، دستمال، رومال، بقچه، سفره، مئزر، فلزر یا رکویی بود که خوردنی در آن بندند، (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 171) :
تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری
روشن کن ازایرا که من ایزار ندارم،
سنائی،
آخر سوراخی بر کنار دریا کردم و همه روز می نشستم تا روزی کشتی دیدم ایزار بر سر چوبی کردم و بجنبانیدم تا کشتی آنجا آمد، (مجمل التواریخ و القصص)، شیخ او را گفت ایزاری بر زبر این قرص ها انداز و چندان که میخواهی بیرون ایزار برمگیر، (تذکره الاولیاء عطار)،
پیشک آفتاب و بارانیست
بقچه دانست و جامه و ایزار،
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 34)،
، هر چیز که بر کمر بسته و ساقها را بدان بپوشانند مانند لنگ و لنگی، چادر:
سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآور
بنمای بسلطان کمر ساده و ایزار،
حقیقی صوفی،
ایزاری درمیان بسته بود و گوشۀ ایزار از پشت فروزده بود، (تفسیر ابوالفتوح)، رجوع به ازار شود، ایزار، ایزاره، ازاره، هزاره، قسمی از دیوار که با آجریا سنگ یا جز آن برآرند از زمین تا کف طاقچۀ زیرین، (یادداشت بخط مؤلف)، مخفف ایزاره و ازارۀ خانه را گویند و آن دیوار مقداری باشد از زمین خانه تا کنار طاقچۀ مرتبۀ پائین که هنگام نشستن پشت بر آن گذارند، (حاشیۀ چهار مقالۀ نظامی چ معین چ زوار ص 34)، چون مأمون به بیت العروس آمد خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده خرم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح، (چهار مقاله ایضاً)، رجوع به ازار و ایزاره شود
لغت نامه دهخدا
(بَ قُ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات، واقع در 18هزارگزی شمال محلات و 18هزارگزی باختر راه شوسۀ قم به اصفهان، کوهستانی و سردسیری است با 600 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجاغلات، پنبه، صیفی کاری و انگور، شغل اهالی زراعت و قالیبافی، راه آن مالرو است و از طریق دودهک و خورهه میتوان ماشین برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
ظاهراً ناحیتی بوده است در نزدیکی قزوین. (تاریخ گزیده چ کمبریج ص 832 و 833)
لغت نامه دهخدا
دیگ بزرگ و این ظاهراً ترکی است و بجای قاف دوم به کاف نیزآمده و خاژغان به خاء معجمه و زای فارسی نیز مستعمل، (آنندراج)، رجوع به قازغان و غازغان و غزغن شود
لغت نامه دهخدا
(یُ رَءْ)
خوانا و آنچه که ممکن خوانده شدن باشد. (آنندراج). خوانا و خوانده شدنی. ضد لایقراء. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام محلی است. حمدالله مستوفی در ذکر مسافت طرق آرد: از سنگان تا جوی مرغ کهتر شش فرسنگ، از او تا اشقران هفت فرسنگ، ازو تا تیران هفت فرسنگ، ازو تا جوی کوشک شش فرسنگ، ازو تا شهر اصفهان چهار فرسنگ. (نزهه القلوب ص 72). بنابراین محل مزبور در 20فرسنگی اصفهان واقع است
لغت نامه دهخدا
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
عمل و شغل قایق ران
لغت نامه دهخدا
(قُعَ قِ)
دهی است دارای آبهای جاری و کشتزارها و نخلستانها و باغهای میوه، و کسی که در آن بایستد مشرف بر رکن عراقی خانه خدا خواهد بود مگر آنکه بناها و ساختمانها حائل گردد. (معجم البلدان). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ)
آنکه بطها را چراند. (سفرنامۀ شاه ایران از آنندراج) : مثل زینب قازچران. (از سفرنامۀ شاه ایران)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
از قریه های مرو است. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، در22هزارگزی شمال خاوری فریمان و 22هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به سرخس و در جلگه واقع هوای آن معتدل است، 964 تن سکنه دارد، آب آن از قنات و محصول آن بنشن و غلات و چغندر و تریاک و شغل اهالی زراعت است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
چوبی است که بدان کشتی را برند. اداری ٔ صدرها بالقیقلان. (بلوغ الارب ج 3 ص 366)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
آنکه قایق را به حرکت درآرد. لتکه چی
لغت نامه دهخدا
(قُ هََ قِ)
کرمکی است. (منتهی الارب). یک نوع کرمی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
زین، چوب که از آن زین سازند. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قیقب شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سلطان حسین میرزا فرزند منصور و معروف به ’خاقان منصور’ و معزالسلطنه و ابوالغازی آخرین از امرای تیموری. پادشاهی ادب پرور هنردوست بود و وزیر معروفش امیرعلیشیر نوائی است که موجب شهرت دربار او و آبادانی پایتختش هرات شده بود. در سال 861 هجری قمری که خراسان آشفته شده بود، در شهر مرو به پادشاهی نشست و در ذی حجۀ 862 استرآباد را فتح کرد و در سال 873 هرات را تسخیرنمود و در 874 با میرزا یادگار محمد جنگید و در اواخر سال 875 هجری قمری با سلطان محمود جنگید و تا سال 902 در غایت دولت و اقبال حکومت کرد. و در سال 911 هجری قمری درگذشت. اثری موسوم به مجالس العشاق و اشعاری به فارسی و ترکی دارد و تخلصش حسینی بوده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 و خصوصاً صص 110- 113 شود، نام دیگر دولت آق قویونلوها. رجوع به آق قویونلو شود
لغت نامه دهخدا
پارسی است نام پرده ای درخنیای باستانی کی سران پرده ایست از موسیقی قدیم: بجوش اندرون دیگ بهمنجه بگوش اندرون بهمن و قیصران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایقرا
تصویر لایقرا
خوانده نمیشوه، ناخوانا غیرقابل خوانددن
فرهنگ لغت هوشیار
سگ دندان رشته گیاهی است از تیره شمعدانیها که علفی و یکساله یا دو ساله است و ارتفاعش بین 50 تا 60 سانتیمتر است و در اغلب نقاط اروپا و شمال افریقا و آسیا (از جمله ایران) مبروید. برگهایش دارای 1 تا 7 تقسیم دندانه دار می باشد، گلهایش سفید صورتی و یا ارغوانی است و به عنوان گیاه زینتی در باغچه ها نیز کشت می شود و به علاوه یکی از گیاهان مراتع است. انساج این گیاه به علت فراوانی که دارد به عنوان قابض و بند آورنده خون مورد استفاده قرار می گیرد ابره العجوز غزیل سگ دندان رقم لیلک بورنی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی مغولی دیگ مسین ترکی پاتیل دیگ بزرگ دیگ مسین دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند پاتیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایق رانی
تصویر قایق رانی
بلمبرانی کرجیرانی پچووی (گویش سیستانی) شغل و عمل قایق ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قازچران
تصویر قازچران
غاز چران
فرهنگ لغت هوشیار
بلمران لاکمران پچو ور (گویش سیستانی) آنکه شغلش راندن قایق است لکته چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیصران
تصویر قیصران
پرده ای است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
((قَ یا قِ طَ))
گیاهی از تیره شمعدانی ها که علفی و یکساله یا دو ساله است. گل هایش سفید و صورتی و یا ارغوانی است و به عنوان گیاه زینتی در باغچه ها نیز کشت می شود. و بعلاوه یکی از گیاهان مراتع است. انساج این گیاه به علت تانن فراوانی که دارد ب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قازقان
تصویر قازقان
قازغان. قزقان. قزغان. خاژغان. غزغن. قازگان، دیگ بزرگ که در آن چیزی طبخ کنند، پاتیل
فرهنگ فارسی معین