قطب الدین از سران امراء دولت المستنجد باﷲ خلیفه است که قدرت و نفوذی عظیم یافت، ابن البلدی وزیر خلیفه از نفوذ او در دستگاه های دولتی بیمناک شده و نزد خلیفه دستگیری وی را به صلاح مقرون دانست، ابن صفیه طبیب مخصوص این داستان را به قایماز اطلاع داد و به دستیاری هم برای خلیفه که در این هنگام بیمار بود حیله ای اندیشیده و حمام کردن را مصلحت دیدند و سرانجام او را در حمامی که سه شبانه روز آن را گرم کرده بودند ساعتی نگه داشته و درها را به روی او بستند، وی در حمام جان سپرد، سپس فرزندش را به خلافت رساندند و به المستضی ٔ باﷲ لقب دادند، (عیون الانباء ج 1 ص 258، 259)، و رجوع به قطب الدین شود: قباد قلعه ستان قایماز افسربخش که صاحب افسر ایران غلام او زیبد، خاقانی
قطب الدین از سران امراء دولت المستنجد باﷲ خلیفه است که قدرت و نفوذی عظیم یافت، ابن البلدی وزیر خلیفه از نفوذ او در دستگاه های دولتی بیمناک شده و نزد خلیفه دستگیری وی را به صلاح مقرون دانست، ابن صفیه طبیب مخصوص این داستان را به قایماز اطلاع داد و به دستیاری هم برای خلیفه که در این هنگام بیمار بود حیله ای اندیشیده و حمام کردن را مصلحت دیدند و سرانجام او را در حمامی که سه شبانه روز آن را گرم کرده بودند ساعتی نگه داشته و درها را به روی او بستند، وی در حمام جان سپرد، سپس فرزندش را به خلافت رساندند و به المستضی ٔ باﷲ لقب دادند، (عیون الانباء ج 1 ص 258، 259)، و رجوع به قطب الدین شود: قباد قلعه ستان قایماز افسربخش که صاحب افسر ایران غلام او زیبد، خاقانی
ائتمار. فرمانبرداری نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به ستم داشتن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بستم داشتن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء)
ائتمار. فرمانبرداری نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به ستم داشتن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بستم داشتن کسی را بر چیزی. (ناظم الاطباء)
ائتمان. اعتماد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امین داشتن. (المصادر زوزنی)، شتاب دادن دهش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نظر علم بلاغت، آن است که لفظ اندک بود و معنی (آن) بسیار. چنانکه سنایی گفته است: تا بحشر ای دل ار ثنا گفتی همه گفتی چو مصطفی گفتی. و چنانکه انوری گفته است: بی تو رفتست ورنه در زنبور در پی نوش کی فتادی نیش. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 377). اداء المقصود باقل من العباره المتعارفه. (تعریفات). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
ائتمان. اعتماد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امین داشتن. (المصادر زوزنی)، شتاب دادن دهش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، از نظر علم بلاغت، آن است که لفظ اندک بود و معنی (آن) بسیار. چنانکه سنایی گفته است: تا بحشر ای دل ار ثنا گفتی همه گفتی چو مصطفی گفتی. و چنانکه انوری گفته است: بی تو رفتست ورنه در زنبور در پی نوش کی فتادی نیش. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 377). اداء المقصود باقل من العباره المتعارفه. (تعریفات). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
یکی از پنج تن سران تاتار بود، وی و تاینال در جنگ باجلال الدین خوارزمشاه بسال 625 هجری قمری مهتر ایشان بودند، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 122 و تاینال شود
یکی از پنج تن سران تاتار بود، وی و تاینال در جنگ باجلال الدین خوارزمشاه بسال 625 هجری قمری مهتر ایشان بودند، رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 122 و تاینال شود
برابر رنگین کردن دست را: اغتمست المراءه غمساً. (منتهی الارب). برابر رنگین کردن زن دست را. (ناظم الاطباء). رنگین کردن زن دست ها را بتساوی و بی نگار: اغتمست المراءه، غمست یدها خضاباً مستویاً من غیرتصویر. (از اقرب الموارد). خضاب کردن بی نگار. (یادداشت بخط مؤلف).
برابر رنگین کردن دست را: اغتمست المراءه غمساً. (منتهی الارب). برابر رنگین کردن زن دست را. (ناظم الاطباء). رنگین کردن زن دست ها را بتساوی و بی نگار: اغتمست المراءه، غمست یدها خضاباً مستویاً من غیرتصویر. (از اقرب الموارد). خضاب کردن بی نگار. (یادداشت بخط مؤلف).
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 580 تن. آب آن از رود خانه مرک. محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، میوه جات، صیفی و توتون. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و در تابستان از راه رباط و دوکوشکان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، سکنۀ آن 580 تن. آب آن از رود خانه مرک. محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، میوه جات، صیفی و توتون. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و در تابستان از راه رباط و دوکوشکان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ملک اشرف ابوالنصر قایتبای محمودی ظاهری، وی هفدهمین شاه از شاهان چرکس (جراکسه) است که به سال 872هجری قمری بتخت سلطنت نشست و در 29 ذی القعده سال 901هجری قمری وفات یافت، خواجه محمود وی را به مصر جلب کرد و به خود منسوب داشت و برسبای او را خرید و ظاهر جقمق او را آزاد ساخت و او به وی منسوب گردید و در مراتب حکومتی ارتقاء یافت تا به منصب اتابکی رسید، وی شاهی جلیل القدر و بزرگ منش بود و در کارهای خیر سعی و کوششی فراوان داشت، سه مدرسه و چند قلعه در مکه و مدینه و بیت المقدس بنا کرد و در مصر و شام و غزه آثار بزرگی از خود به یادگار گذاشت، او از مصر به فرات رفت و از آنجا به سال 884 به حج عزیمت نمود و جنگهائی میان او و سلطان بایزید اتفاق افتاد و سپس قرار صلحی بین او و سلطان بایزید به سال 896 منعقد گردید، او راست: 1- رحله فی فلسطین و سوریا (به سال 1477 میلادی)، این کتاب به نام ’القول المستظرف فی سفر مولانا الملک الاشرف’ معروف است و به اهتمام استاد لنزونی در ایتالیا طبع شده است، (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1492 و زامباور ج 1 ص 164)، و رجوع به اشرف (قایتبای) شود
ملک اشرف ابوالنصر قایتبای محمودی ظاهری، وی هفدهمین شاه از شاهان چرکس (جراکسه) است که به سال 872هجری قمری بتخت سلطنت نشست و در 29 ذی القعده سال 901هجری قمری وفات یافت، خواجه محمود وی را به مصر جلب کرد و به خود منسوب داشت و برسبای او را خرید و ظاهر جقمق او را آزاد ساخت و او به وی منسوب گردید و در مراتب حکومتی ارتقاء یافت تا به منصب اتابکی رسید، وی شاهی جلیل القدر و بزرگ منش بود و در کارهای خیر سعی و کوششی فراوان داشت، سه مدرسه و چند قلعه در مکه و مدینه و بیت المقدس بنا کرد و در مصر و شام و غزه آثار بزرگی از خود به یادگار گذاشت، او از مصر به فرات رفت و از آنجا به سال 884 به حج عزیمت نمود و جنگهائی میان او و سلطان بایزید اتفاق افتاد و سپس قرار صلحی بین او و سلطان بایزید به سال 896 منعقد گردید، او راست: 1- رحله فی فلسطین و سوریا (به سال 1477 میلادی)، این کتاب به نام ’القول المستظرف فی سفر مولانا الملک الاشرف’ معروف است و به اهتمام استاد لنزونی در ایتالیا طبع شده است، (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1492 و زامباور ج 1 ص 164)، و رجوع به اشرف (قایتبای) شود