- قاچاق
- آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی
معنی قاچاق - جستجوی لغت در جدول جو
- قاچاق
- خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی
- قاچاق
- خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آن ها در انحصار دولت یا ممنوع است، وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن ها ممنوع است، ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریزکی بنحو قاچاق بطور غیر قانونی و پنهانی: قاچاقی وارد مرز شد
پارسی است چکاچاک آوای تیغ و تیر و شمشیر آواز پیاپی خوردن شمشیر تیر و مانند آن
قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند
درگیری ستیزه
ترکی نام دشتی است در ترکستان، بیباک
ترکی دستوانه دستانه آهنی دستکش و آرنج بند آهنی که در جنگ پوشند دستانه آهنی که لشرکیان در قدیم داشتند: ز قلچاق چیزی دگر نیست به که ساعد ازو یافت دست زره بمعنی بود گر چه دست یلان بصورت بود لیک چون ناودان
از مردم قفچا هر یک از افراد قوم قفچاق (قبچاق) قفچاقی: از تو بیدل دوستانت همچو قفچاقان ز خان. (سنائی. مصف. 315)
لاغر، مریض بیمار مقابل چاق
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار
کسی که مال التجارء ممنوع الورود و یا ممنوع المعامله بدون کسب اجازه از دولت و یا پرداختن گمرک وارد کند یا بفروشد
کش رفتن، گریزه کردن متاعی را پنهانی وارد کشور کردن و نپرداختن عوارض گمرکی آن
در رفتن در رفتن (از سر خدمت و کار) غیبت کردن (در ساعت کار) : این برادر کلا است باشورا هم مدرسه است امروز گویا قاچاق شده و مادرش خبر ندارد، وارد شدن متاعی بدون پروانه قانونی بکشور
کسی که به معاملات غیرقانونی می پردازد
کسی که کالای غیرمجاز خرید و فروش کند یا به خرید و فروش غیرمجاز کالایی بپردازد
Smuggle
contrabandear
schmuggeln
przemycać
контрабандировать
контрабандити
contrabandear
faire du trafic
contrabbandare
smokkelen
तस्करी करना
menyelundupkan
להבריח