قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است، بخش قاش ناحیۀ مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشاء و از جنوب به دریای سفید محدود است، (از قاموس الاعلام ترکی) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رود خانه هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند، (از قاموس الاعلام ترکی)
قصبه ای است در ترکیه در ولایت قونیه در سنجاغ تکه و در 62هزارگزی انطاکیه واقع است، بخش قاش ناحیۀ مثلثی شکلی است که در منتهای جنوب غربی ولایت مزبور قرار دارد و از شمال شرق به بخش المالی همان ولایت و از غرب به ولایت آیدین از سنجاغ من تشاء و از جنوب به دریای سفید محدود است، (از قاموس الاعلام ترکی) قصبه و مرکز بخشی است در افغانستان در جانب شرق سیستان و 275هزارگزی مغرب رود خانه هیرمند در ساحل چپ نهر قاشرود از توابع هیرمند، (از قاموس الاعلام ترکی)
قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند، قاش زین، قاچ زین (کاتب)، کوهۀ زین، قرپوش، - امثال: قاش زین را بگیر زمین نخوری، اسب سواری پیشکشت، ، ابرو، (غیاث) برشی از خربوزه، (منتهی الارب)، قاچ، ریزه، پاره، قطعه، (ناظم الاطباء)، رجوع به قاچ شود معرب قسی، پولی که نقرۀ آن پست و سخت باشد، (المعرب جوالیقی ص 257)، احمد محمد شاکر در حاشیه گوید: تعریب کلمه خطا است و درست این است که قاش از قسوه به معنی سختی گرفته شده است، (حاشیۀ المعرب ص 257)، رجوع به قاشی شود نوعی ماهی در رود نیل که پوزۀ بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است، (دزی ج 2 ص 295)
قسمت جلو زین اسب که از چوب یا شاخ یا فلز سازند، قاش زین، قاچ زین (کاتب)، کوهۀ زین، قرپوش، - امثال: قاش زین را بگیر زمین نخوری، اسب سواری پیشکشت، ، ابرو، (غیاث) برشی از خربوزه، (منتهی الارب)، قاچ، ریزه، پاره، قطعه، (ناظم الاطباء)، رجوع به قاچ شود معرب قسی، پولی که نقرۀ آن پست و سخت باشد، (المعرب جوالیقی ص 257)، احمد محمد شاکر در حاشیه گوید: تعریب کلمه خطا است و درست این است که قاش از قسوه به معنی سختی گرفته شده است، (حاشیۀ المعرب ص 257)، رجوع به قاشی شود نوعی ماهی در رود نیل که پوزۀ بسیار دراز شبیه به نوک مرغ دارد و ماهی پرگوشت و خوش طعمی است، (دزی ج 2 ص 295)
دور کردن. (از منتهی الارب) : مأشه عنه بکذا مأشاً، دور کرد او را از آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رندیدن باران زمین را. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دور کردن. (از منتهی الارب) : مأشه عنه بکذا مأشاً، دور کرد او را از آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رندیدن باران زمین را. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دهی از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 21000گزی شمال باختری قصبۀ رزن و 9000گزی شمال خاوری دمق واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و سردسیر است. 1105 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و بهار از رود خانه جریانلو و محصول آن غلات، لبنیات، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. تابستان از طریق رزن اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. در 21000گزی شمال باختری قصبۀ رزن و 9000گزی شمال خاوری دمق واقع و موقع جغرافیائی آن جلگه و سردسیر است. 1105 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و بهار از رود خانه جریانلو و محصول آن غلات، لبنیات، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. تابستان از طریق رزن اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
خوردن طعام را یا آب را. (منتهی الارب) ، یا خوردن تمامۀ آن را. گویند: قاءب الطعام قأباً، خورد طعام را یا خورد تمامۀ آن را. و نیز قأب الماء، آشامید آب را یا آشامید تمامۀ آن را. (منتهی الارب)
خوردن طعام را یا آب را. (منتهی الارب) ، یا خوردن تمامۀ آن را. گویند: قَاءَب َ الطعام قأباً، خورد طعام را یا خورد تمامۀ آن را. و نیز قأب الماء، آشامید آب را یا آشامید تمامۀ آن را. (منتهی الارب)
شهری از شهرهای حصاردار نفتالی در جلیل که هم بلاویان جرشونی داده شد. (یوشع 20:7 و 21:23 و اول تواریخ ایام 6:76) و از آن پس شهر بست گردید. (یوشع 20:7) و مسکن باراق بود. (داود 4:6). و دبوره دو سبط ربولون و نفتالی را در آنجا جمع کرد. (داود4:6 و 10 و 11). و تغلث فلاسر آن را در مدت سلطنت فقح مفتوح ساخت. (دوم پادشاهان 15:29). واقعه یوناتان مکابیوس و دیمتریوس هم در نزدیکی آنجا اتفاق افتاد. (امکابیان 11:63). فعلاً قادش همان قریۀ قادش است که به مسافت ده میل به شمال صفه و چهار میل غربی حوله واقع است. و موقع بسیار نیکو و خوش منظر دارد و در جنوب مرج عیون و حوله واقع میباشد. و در اطرافش خرابه ها و آتشکده های بسیار است. (قاموس کتاب مقدس ص 683)
شهری از شهرهای حصاردار نفتالی در جلیل که هم بلاویان جرشونی داده شد. (یوشع 20:7 و 21:23 و اول تواریخ ایام 6:76) و از آن پس شهر بست گردید. (یوشع 20:7) و مسکن باراق بود. (داود 4:6). و دبوره دو سبط ربولون و نفتالی را در آنجا جمع کرد. (داود4:6 و 10 و 11). و تغلث فلاسر آن را در مدت سلطنت فقح مفتوح ساخت. (دوم پادشاهان 15:29). واقعه یوناتان مکابیوس و دیمتریوس هم در نزدیکی آنجا اتفاق افتاد. (امکابیان 11:63). فعلاً قادش همان قریۀ قادش است که به مسافت ده میل به شمال صفه و چهار میل غربی حوله واقع است. و موقع بسیار نیکو و خوش منظر دارد و در جنوب مرج عیون و حوله واقع میباشد. و در اطرافش خرابه ها و آتشکده های بسیار است. (قاموس کتاب مقدس ص 683)