- قانب
- پیک، گرگ زوزه کشنده
معنی قانب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند
جمع مقنب، گرگان پر شکار پیرا سپاهیان جمع مقنب جماعتی سوار که بطمع غارت همراه لشکر شوند
خرسند، خشنود
چارچوب
پستارا (پستار عقرب) دنباله رو
پهلو، طرف، کنار، سمت، نحو، کناره، ضلع
قایق، کرجی، کشتی کوچک
سرخ، سرخ پررنگ، بسیار سرخ
پهلو، کرانه، طرف، جهت، ناحیه
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده
ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید، تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند،
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
تیغ بران، شمشیر تیز و برّان، صارم، شمشیر آبدار، جوهردار، حسام، جراز، شربت الماس، صمصام، غفج
انگور دار دارنده انگور
سرفه سخت
شکل و هیات، کالبد، ظرفی خالی که جسمی شکل پذیر را در آن نهاده بصورت فضای آن ظرف در آورند
کرجی بلم، آبجوی
گرگ زوزه کش
ترشروی مرد، شیر نر
شمشیر برنده
نی نواز، گوشتفروش
آکجوی
خواهنده، خرسند
خشک نا امید نومید مایوس، جمع قانطین
شکاری
شکارگر
پرهیز گار، فرمان برنده، نیایشگر، خاموش فرمانبردار فرمان برنده، دعا خواننده در نماز، جمع قانتین
ترکی از پارسی خود خونی خونین تازی از پارسی خونی خونین سرخ بسیار سرخ سخت سرخ. یا احمر قانی. سرخ تند
چنگال شیر، زه کمان
سیر رو در روی گرسنه