جانوری گوشت خوار شبیه سمور و به اندازۀ گربه، با پاهای کوتاه، دم دراز و پوست نرم زرد یا قهوه ای که زیر گردن و شکمش مایل به سفید است و از پوست آن آستر لباس و دستکش درست می کنند
جانوری گوشت خوار شبیه سمور و به اندازۀ گربه، با پاهای کوتاه، دُم دراز و پوست نرمِ زرد یا قهوه ای که زیر گردن و شکمش مایل به سفید است و از پوست آن آستر لباس و دستکش درست می کنند
قدید، (برهان)، گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده میخورند، (آنندراج)، خشک، (برهان)، میوۀ خشک که هستۀ آن را درآورده بخشکانند، (کاشغری ج 2 ص 225 و ج 3 ص 116 از حاشیۀ برهان چ معین)، در لغت ابن مهنا ص 171 آمده که از اسبهای مسابقه آن را که پیش می افتد باشلق و آن را که عقب میماند قاق گویند، (نداب 3:7 ص 18 از حاشیۀ برهان چ معین)، آب باران راکد در یک محل، (جغتائی ص 806 از حاشیۀ برهان چ معین)
قدید، (برهان)، گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده میخورند، (آنندراج)، خشک، (برهان)، میوۀ خشک که هستۀ آن را درآورده بخشکانند، (کاشغری ج 2 ص 225 و ج 3 ص 116 از حاشیۀ برهان چ معین)، در لغت ابن مهنا ص 171 آمده که از اسبهای مسابقه آن را که پیش می افتد باشلق و آن را که عقب میماند قاق گویند، (نداب 3:7 ص 18 از حاشیۀ برهان چ معین)، آب باران راکد در یک محل، (جغتائی ص 806 از حاشیۀ برهان چ معین)
مرد نیک دراز، (منتهی الارب) (آنندراج)، مردم دراز و باریک و لاغر را گویند: مجوس مرده ام از بس که قاق گشته تنم که خانه دخمه نما گشت و من مجوس نما، نادم گیلانی (از آنندراج)
مرد نیک دراز، (منتهی الارب) (آنندراج)، مردم دراز و باریک و لاغر را گویند: مجوس مرده ام از بس که قاق گشته تنم که خانه دخمه نما گشت و من مجوس نما، نادم گیلانی (از آنندراج)
پرنده ای باشد سفید و بزرگ از جنس مرغابی، گویند ترکی است چه در مؤید الفضلاء در جنب لغات ترکی نوشته شده بود، (برهان)، در اصل غاز بوده و الحال به قاف خوانند و محرف غاز است، (فرهنگ نظام)، بربط، مرغابی، قلولا: قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز، سوزنی، - امثال: مرغ همسایه به نظر قاز می آید، رجوع به غاز شود، ، پشیز، رجوع به غاز شود
پرنده ای باشد سفید و بزرگ از جنس مرغابی، گویند ترکی است چه در مؤید الفضلاء در جنب لغات ترکی نوشته شده بود، (برهان)، در اصل غاز بوده و الحال به قاف خوانند و محرف غاز است، (فرهنگ نظام)، بربط، مرغابی، قلولا: قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز، سوزنی، - امثال: مرغ همسایه به نظر قاز می آید، رجوع به غاز شود، ، پشیز، رجوع به غاز شود
سقز، یکی از جزایر عثمانی است واقع در کرانه های غربی آناطولی بمساحت 826 کیلومتر مربع و تنگۀ میان آناطولی و این جزیره 18 هزارگز وسعت دارد، کوهستانی است و با اینکه آب جاری در آن فراوان است بعلت سنگی بودن اراضی زراعت در آن با اشکال انجام میگیرد، ساکنان قدیمی آن از یونها بودند و گویند گروهی از فینیقیها و یهودیان نیز بدان مهاجرت کرده بودند و چون مدتی جزو جمهوری جنوا بوده عده ای از اهالی نیز از بازماندگان مهاجران جنوائی هستند، (از قاموس الاعلام ترکی) قصبه ای است در جزیره ساقز و مرکز همان جزیره و مرکز سنجاقی بهمین نام، و در محل آن را ’قاسترو’ گویند که معنی قلعه دارد، این قصبه اهمیت تجارتی دارد و مدتها مرکز جزایر دریای سفید بوده است، (از قاموس الاعلام ترکی)، رجوع بمادۀ قبل شود
سقز، یکی از جزایر عثمانی است واقع در کرانه های غربی آناطولی بمساحت 826 کیلومتر مربع و تنگۀ میان آناطولی و این جزیره 18 هزارگز وسعت دارد، کوهستانی است و با اینکه آب جاری در آن فراوان است بعلت سنگی بودن اراضی زراعت در آن با اشکال انجام میگیرد، ساکنان قدیمی آن از یونها بودند و گویند گروهی از فینیقیها و یهودیان نیز بدان مهاجرت کرده بودند و چون مدتی جزو جمهوری جنوا بوده عده ای از اهالی نیز از بازماندگان مهاجران جنوائی هستند، (از قاموس الاعلام ترکی) قصبه ای است در جزیره ساقز و مرکز همان جزیره و مرکز سنجاقی بهمین نام، و در محل آن را ’قاسترو’ گویند که معنی قلعه دارد، این قصبه اهمیت تجارتی دارد و مدتها مرکز جزایر دریای سفید بوده است، (از قاموس الاعلام ترکی)، رجوع بمادۀ قبل شود
ابن قزقز، لقب احمد بن محمد. محدث است. (منتهی الارب). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
ابن قزقز، لقب احمد بن محمد. محدث است. (منتهی الارب). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
اسم صوت فرورفتن چیزی در چیزی: ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق در جستن یار من نبودت توفیق ... ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق بفشارم قاق تا فروتیزی قیق، سوزنی، ، آواز زاغ، (آنندراج) : بس است فوقی این هرزه چانگی تاکی خوش است شرم مزن چون کلاغ این همه قاق، ملافوقی یزدی (از آنندراج)، و این لهجه ای است و در اصل کلاغ به کاف تازی و غین معجمه، (آنندراج)، کاغ
اسم صوت فرورفتن چیزی در چیزی: ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق در جستن یار من نبودت توفیق ... ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق بفشارم قاق تا فروتیزی قیق، سوزنی، ، آواز زاغ، (آنندراج) : بس است فوقی این هرزه چانگی تاکی خوش است شرم مزن چون کلاغ این همه قاق، ملافوقی یزدی (از آنندراج)، و این لهجه ای است و در اصل کلاغ به کاف تازی و غین معجمه، (آنندراج)، کاغ
حیوان کوچکی است نظیر سمور. در مقدمه الادب زمخشری قاقم را به فارسی آس ضبط کرده. (فرهنگ شاهنامه ص 209). حیوانی است از موش بزرگتر وسفید و دمش کوتاه و سر دم آن سیاه. پوستش بغایت سفید و ملایم باشد و از آن پوستین میسازند. (آنندراج). هو دویبه فی قدر الفار لها شعر ابیض ناعم. و منه یتخذ الفراء. و هو ابرد مزاجاً و ارطب من السنجاب و لذلک کان لونه البیاض و هو اعز قیمه من السنجاب. (صبح الاعشی ج 2ص 49) : همان نافۀ مشک و موی سمور ز سنجاب و قاقم ز کیمال و بور. فردوسی. ز سنجاب و قاقم ز موی سمور ز گستردنیها ز کیمال و بور. فردوسی. ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و از ایشان برآهیخت پوست چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم چهارم سمور است کش موی گرم. فردوسی. در دل روشن ز بهر مدح تو دارم نوک قلم تیره چون سر دم قاقم. مختاری. به هر موئی که تندی داشت چون شیر هزاران موی قاقم داشت در زیر. نظامی. راست میخواهی به چشم خارپشت خارپشتی بهتر است از قاقمی. سعدی. ، پوستی باشد سفید و بغایت گرم میباشد و مردمان اکابر پوشند. (برهان) : ترک بلغاری است قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من. خاقانی. کجا قاقمی یا حریری است نرم بلرزد بر اندام ایشان ز شرم. نظامی. صبااز زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. آب ز نرمی شده قاقم نمای طرفه بود قاقم سنجاب سای. نظامی. چنان تنگش کشیدی شه در آغوش که کردی قاقمش را پرنیان پوش. نظامی. تا رباید کله قاقم برف از سر کوه یزک تابش خورشید به یغما برخاست. سعدی. ، و کنایه از روز هم هست که به عربی یوم میگویند چنانکه شب را قندز، چه هرگاه گویند قاقم آورد و قندز آورد مراد آن باشد که روز آورد و شب آورد. (برهان)
حیوان کوچکی است نظیر سمور. در مقدمه الادب زمخشری قاقم را به فارسی آس ضبط کرده. (فرهنگ شاهنامه ص 209). حیوانی است از موش بزرگتر وسفید و دمش کوتاه و سر دم آن سیاه. پوستش بغایت سفید و ملایم باشد و از آن پوستین میسازند. (آنندراج). هو دویبه فی قدر الفار لها شعر ابیض ناعم. و منه یتخذ الفراء. و هو ابرد مزاجاً و ارطب من السنجاب و لذلک کان لونه البیاض و هو اعز قیمه من السنجاب. (صبح الاعشی ج 2ص 49) : همان نافۀ مشک و موی سمور ز سنجاب و قاقم ز کیمال و بور. فردوسی. ز سنجاب و قاقم ز موی سمور ز گستردنیها ز کیمال و بور. فردوسی. ز پویندگان هر که مویش نکوست بکشت و از ایشان برآهیخت پوست چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم چهارم سمور است کش موی گرم. فردوسی. در دل روشن ز بهر مدح تو دارم نوک قلم تیره چون سر دم قاقم. مختاری. به هر موئی که تندی داشت چون شیر هزاران موی قاقم داشت در زیر. نظامی. راست میخواهی به چشم خارپشت خارپشتی بهتر است از قاقمی. سعدی. ، پوستی باشد سفید و بغایت گرم میباشد و مردمان اکابر پوشند. (برهان) : ترک بلغاری است قاقم عارض و قندزمژه من که باشم تا کمان او کشد بازوی من. خاقانی. کجا قاقمی یا حریری است نرم بلرزد بر اندام ایشان ز شرم. نظامی. صبااز زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. آب ز نرمی شده قاقم نمای طرفه بود قاقم سنجاب سای. نظامی. چنان تنگش کشیدی شه در آغوش که کردی قاقمش را پرنیان پوش. نظامی. تا رباید کله قاقم برف از سر کوه یزک تابش خورشید به یغما برخاست. سعدی. ، و کنایه از روز هم هست که به عربی یوم میگویند چنانکه شب را قندز، چه هرگاه گویند قاقم آورد و قندز آورد مراد آن باشد که روز آورد و شب آورد. (برهان)
پارسی تازی گشته کاکم دله آس از جانوران از آن روی که کاکم سپید است روز را نیز (قاقم) گفته اند. پستانداریست گوشتخوار از تیره راسو که در اروپا و آسیای غربی از جمله ایران می زید. قدش از نوک پوزه تا انتهای دم در حدود 35 سانتیمتر است. رنگ موهای پشتش خرمایی روشن و زیر شکمش زرد روشن است ولی در زمستان غالبا رنگ موهایش بسفیدی می گراید. حیوانی است بسیار شجاع و درنده به پرندگان و نیز بخرگوش و موش حمله می کند و خون آنها را می مکد و همچنین از ماهی ها تغذیه می کند و از مارها و خرچنگها نیز نمی گذرد. اگر چه این حیوان از لحاظ آنکه آفت پرندگان مفید و خرگوش و ماهیهاست مضر است ولی از آن جهت که باقسام موشهای خانگی یا صحرایی و مارها حمله می کند و آنها را از بین می برد جانور مفیدی است. قاقم را جهت استفاده از پوستش شکار می کنند و پوستش دارای ارزش قابل توجهی است. در تمام دوران زندگی سر تا سر دمش همیشه سیاه باقی می ماند در حالی که رنگ موهای دیگر قسمتهای بدنش تغییر رنگ می دهد. این جانور را برای آنکه پوستش صدمه نبیند غالبا باتله یا طعمه سمی شکار می کنند، پوست قاقم که سفید و بغایت گرم است و بزرگان پوشند. یا قاقم انگشت نما. قاقمی که موی دراز بقدرانگشت دست دارد، پوست قاقمی که به همراه دم - که بصورت انگشت است - باشد و دم داشتن دلیل اصالت آن است، قاقم از جنس منتخب، بهترین پوست قاقم (چه هر چیز بهتر را با انگشت نمایند، روز یوم مقابل قندز شب
پارسی تازی گشته کاکم دله آس از جانوران از آن روی که کاکم سپید است روز را نیز (قاقم) گفته اند. پستانداریست گوشتخوار از تیره راسو که در اروپا و آسیای غربی از جمله ایران می زید. قدش از نوک پوزه تا انتهای دم در حدود 35 سانتیمتر است. رنگ موهای پشتش خرمایی روشن و زیر شکمش زرد روشن است ولی در زمستان غالبا رنگ موهایش بسفیدی می گراید. حیوانی است بسیار شجاع و درنده به پرندگان و نیز بخرگوش و موش حمله می کند و خون آنها را می مکد و همچنین از ماهی ها تغذیه می کند و از مارها و خرچنگها نیز نمی گذرد. اگر چه این حیوان از لحاظ آنکه آفت پرندگان مفید و خرگوش و ماهیهاست مضر است ولی از آن جهت که باقسام موشهای خانگی یا صحرایی و مارها حمله می کند و آنها را از بین می برد جانور مفیدی است. قاقم را جهت استفاده از پوستش شکار می کنند و پوستش دارای ارزش قابل توجهی است. در تمام دوران زندگی سر تا سر دمش همیشه سیاه باقی می ماند در حالی که رنگ موهای دیگر قسمتهای بدنش تغییر رنگ می دهد. این جانور را برای آنکه پوستش صدمه نبیند غالبا باتله یا طعمه سمی شکار می کنند، پوست قاقم که سفید و بغایت گرم است و بزرگان پوشند. یا قاقم انگشت نما. قاقمی که موی دراز بقدرانگشت دست دارد، پوست قاقمی که به همراه دم - که بصورت انگشت است - باشد و دم داشتن دلیل اصالت آن است، قاقم از جنس منتخب، بهترین پوست قاقم (چه هر چیز بهتر را با انگشت نمایند، روز یوم مقابل قندز شب