مرد نیک دراز، (منتهی الارب) (آنندراج)، مردم دراز و باریک و لاغر را گویند: مجوس مرده ام از بس که قاق گشته تنم که خانه دخمه نما گشت و من مجوس نما، نادم گیلانی (از آنندراج)
قدید، (برهان)، گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده میخورند، (آنندراج)، خشک، (برهان)، میوۀ خشک که هستۀ آن را درآورده بخشکانند، (کاشغری ج 2 ص 225 و ج 3 ص 116 از حاشیۀ برهان چ معین)، در لغت ابن مهنا ص 171 آمده که از اسبهای مسابقه آن را که پیش می افتد باشلق و آن را که عقب میماند قاق گویند، (نداب 3:7 ص 18 از حاشیۀ برهان چ معین)، آب باران راکد در یک محل، (جغتائی ص 806 از حاشیۀ برهان چ معین)
اسم صوت فرورفتن چیزی در چیزی: ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق در جستن یار من نبودت توفیق ... ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق بفشارم قاق تا فروتیزی قیق، سوزنی، ، آواز زاغ، (آنندراج) : بس است فوقی این هرزه چانگی تاکی خوش است شرم مزن چون کلاغ این همه قاق، ملافوقی یزدی (از آنندراج)، و این لهجه ای است و در اصل کلاغ به کاف تازی و غین معجمه، (آنندراج)، کاغ