جدول جو
جدول جو

معنی قاصدک - جستجوی لغت در جدول جو

قاصدک(صِ دَ)
گیاهی از نوع کمپوزاسه شامل انواع متعدد است که در غالب نقاط یافت میشود. این گیاه بوته ای دارد که تا حدی برآمده و برگهائی دارد که بهم جمع شده اند. در قم آن را خبرآورک و در خراسان خبرکش گویند
لغت نامه دهخدا
قاصدک
دندان شیر از گیاهان گل قاصد
تصویری از قاصدک
تصویر قاصدک
فرهنگ لغت هوشیار
قاصدک((ص دَ))
نوعی گیاه علفی چتر مانند که میوه های آن را باد به آسانی به هر سوی برد، گل قاصد
فرهنگ فارسی معین
قاصدک
شیتانک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاصد
تصویر قاصد
قصد کننده، آهنگ کننده
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، نامه بر، غلام پست، چاپار، اسکدار، چپر، برید، مأمور پست، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
شغل و عمل قاصد و نامه رسان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صِ دَ)
مؤنث قاصد، نرم و آسان سیر: بیننا و بین الماء لیله قاصده، مابین ما و آب شبی نرم و آسان سیر بی رنج و مشقت فاصله است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاصدی
تصویر قاصدی
نامه رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصده
تصویر قاصده
مونث قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصدا
تصویر قاصدا
عمدا، قصدا، از روی عمد و قصد، از روی عمد عمدا قصدا عاملا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصد
تصویر قاصد
آهنگ کننده، قصد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل قاصدک
تصویر گل قاصدک
گل پیک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصد
تصویر قاصد
((ص))
قصدکننده، پیک پیاده که نامه یا پیغامی را به مقصد دوری می برد
فرهنگ فارسی معین
ایلچی، برید، پیام گزار، پیک، چاپار، فرستاده، نامه بر، نامه رسان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواستگاری، پیغام بری
فرهنگ گویش مازندرانی
خواستگار، پیام بر، مامور انجام کاری، دلاله
فرهنگ گویش مازندرانی