- قادر
- توانا، توانمند، نیرومند
معنی قادر - جستجوی لغت در جدول جو
- قادر (پسرانه)
- دارای قدرت، توانا، از نامهای خداوند
- قادر
- باقدرت، توانا، نیرومند
- قادر
- توانا، با قدرت، مقتدر، نامی از نامهای خدایتعالی
- قادر ((دِ))
- توانا، نیرومند
- قادر
- Capable
- قادر
- capaz
- قادر
- fähig
- قادر
- zdolny
- قادر
- способный
- قادر
- здатний
- قادر
- capable
- قادر
- capace
- قادر
- in staat
- قادر
- सक्षम
- قادر
- قادرٌ
- قادر
- 능력 있는
- قادر
- מסוגל
- قادر
- yetenekli
- قادر
- uwezo
- قادر
- สามารถ
- قادر
- সক্ষম
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده توانایی چیرگی، هریک از پیروان عبد القادر گیلانی، جامه چسبان
مونث قادر بنگرید به قادر مونث قادر
استر
والده
لاتینی کشیش